درباره وبلاگ


"مجنون" که شدی،حال مرا میفهمی... "لیلا"ی تمام قصه ها نامردند...
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان
دوستانه ها
. . . . . . . آری که چه بی رحمانه آمده است که بماند برای همیشه . . . . . . . . . . . . . . . . . . . غم تو در دل من. . . . . . . . . . . .




  

 

زندگی آرام است،مثل آرامش یک خواب بلند.

 

زندگی شیرین است،مثل شیرینی یک روز قشنگ.

زندگی رویایی است،مثل رویای یک کودک ناز.

زندگی زیبایی است،مثل زیبایی یک غنچه ی باز.

زندگی تک تک این ساعتهاست،زندگی چرخش این عقربه هاست،زندگی راز دل مادر من،زندگی پینه ی دست پدر است،زندگی مثل زمان در گذر است...

 

 

عشق مثل آب میمونه...که میتونی توی دستت قایمش کنی...آخرش یه روز دستت رو باز میکنی میبینی نیست...قطره قطره چکیده بی آنکه بفهمی...اما دستت پر از خاطه است

 

 

 

تو مرا می فهمی... من تو را می خوانم و همین ساده ترین قصه ی یک انسان است.

 

تو مرا می خوانی من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم و تو هم میدانی تا ابد در دل من خواهی ماند...

 

.

.

 

دو چیز هیچ وقت از یاد آدم نمیره:

۱- دوستای خوب، ۲- روزهای خوب.

 یک چیز هم هیچ وقت از دل آدم نمیره: روزهای خوبی که با دوستای خوب گذشت.

 

میخوام بخندم

می خوام به سردی شب هام بخندم . . .

می خوام به پوچی فردام بخندم . . .

وقتی می بینمت با دیگرونی . . .

تو اوج گریه هام می خوام بخندم . . .

می خوام داد بزنم تنهای تنهام . . .

می خوام وقتی میگم تنهام بخندم . .

 

 

اون رفت بدون اینکه.......

اون رفت خیلی راحت تر از اونی که فکرشو می کردم

یادم می یاد یه روز بهم گفت بدون من می میره

اما حالا...

کو؟ کجاست؟

کو اونی که می گفت بدون من می میره؟

می دونی چیه؟

دلم واسه خودم خیلی می سوزه وقتی یادم می یاد چه جوری حاضر بودم

زندگیموبهش بدم.

حتی قطره های اشکمو ندید

همون اشکایی که هر موقع از چشمام جاری می شد می گفت:وقتی گریه می

کنی و این اشکا روگونه هات می لغزه انگار آسمون رو سرم خراب می شه اما

چه آسون از کنار قطره قطره ی اشکام

گذشت و هیچ اعتنایی نکرد.

منم همه ی اشکامو تو یه تنگ بلور جمع کردم یه گل شقایقم پر پر کردم و ریختم

روش آخه می گن اینجوری مسافرت خیلی زودتر بر می گرده . شاید این جوری

باشه گرچه تا حالا این اتفاق نیفتاده.

ولی حیفه اشکام آخه خودم اونو تو اشکام دیدم و می دونم اگه از چشمام بیفته

دیگه نمی بینمش.

پس اشکامو پیش خودم نگه می دارم تا اگه شاید یه روزی برگشت اون تنگ

بلورو نشونش بدم و بگم:

بی انصاف ببین دونه به دونه ی این اشکا رو واسه تو ریختم

واسه تویی که به قول خودت تحمل دیدن حتی یه قطرشو نداشتی

 

 

یکی را دوست میدارم

 

یکی را دوست میدارم ولی او باور ندارد!

یکی را دوست میدارم همان کسی که شب و روز به یادش هستم و لحظات سرد زندگی

را با گرمای عشق اومیگذرانم!

کسی را دوست میدارم که میدانم هیچگاه به او نخواهم رسید و هیچگاه نمیتوانم

دستانش را بفشارم!

یکی را دوست میدارم ، بیشتر از هر کسی ،همان کسی که مرا اسیر قلبش کرد!

یکی را دوست میدارم ، که میدانم او دیگربرایم یکی نیست ، او برایم یک دنیاست!

یکی را برای همیشه دوست میدارم ، کسی که هرگز باور نکرد عشق مرا !

کسی که هرگز اشکهایم را ندید و ندید که چگونه از غم دوری و دلتنگی اش پریشانم!

یکی را تا ابد دوست میدارم ، کسی که هیچگاه درد دلم را نفهمید و ندانست که او دراین

دنیا تنها کسی است که در قلبم نشسته است !

یکی را در قلب خویش عاشقانه دوست میدارم ،کسی که نگاه عاشقانه مرا ندید و

لحظه ای که به او لبخند زدم نگاهش به سوی دیگری بود !

آری یکی را از ته دل صادقانه دوست میدارم ،کسی که لحظه ای به پشت سرش نگاه

نکرد که من چگونه عاشقانه به دنبال او میروم !

کسی را دوست میدارم که برای من بهترین است ،از بی وفایی هایش که بگذرم برای

من عزیزترین است !

یکی را دوست میدارم ولی او هرگز این دوست داشتن را باور نکرد!

نمیداند که چقدر دوستش دارم ، نمی فهمد که او تمام زندگی ام است !

یکی را با همین قلب شکسته ام ، با تمام احساساتم ، بی بهانه دوست میدارم!

کسی که با وجود اینکه قلبم را شکست اما هنوز هم در این قلب شکسته ام جا دارد!

یکی را بیشتر از همه کس دوست میدارم ، کسی که حتی مرا کمتر از هر کسی نیز

دوست نمیدارد!

یکی را دوست میدارم ...

با اینکه این دوست داشتن دیوانگیست اما .....

من دیوانه تنها او را دوست میدارم !

 


 

طناب

داستان را در دلتان با صدای بلند و با توجه بخوانید. مطمئنا تا سال ها آن را در خاطر خواهید داشت.
داستان درباره یک کوهنورد است که می خواست از بلندترین کوه ها بالا برود او پس از سال ها آماده سازی، ماجراجویی خود را آغاز کرد ولی از آنجا که افتخار این کار را فقط برای خود می خواست، تصمیم گرفت تنها از کوه بالا برود.
او سفرش را زمانی آغاز کرد که هوا رفته رفته رو به تاریکی میرفت ولی قهرمان ما به جای آنکه چادر بزند و شب را زیر چادر به شب برساند، به صعودش ادامه داد تا این که هوا کاملاٌ تاریک شد.
به جز تاریکی هیچ چیز دیده نمیشد سیاهی شب همه جا را پوشانده بود و مرد نمیتوانست چیزی ببیند حتی ماه وستاره ها پشت انبوهی از ابر پنهان شده بودند .پ کوهنورد همانطور که داشت بالا میرفت، در حالی که چیزی به فتح قله نمانده بود، ناگهان پایش لیز خورد و با سرعت هر چه تمامتر سقوط کرد..
سقوط همچنان ادامه داشت و او در آن لحظات سرشار از هراس، تمامی خاطرات خوب و بد زندگیاش را به یاد میآورد. داشت فکر میکرد چقدر به مرگ نزدیک شده است که ناگهان احساس کرد طناب به دور کمرش حلقه خورده و وسط زمین و هوا مانده است.
حلقه شدن طناب به دور بدنش مانع از سقوط کاملش شده بود. در آن لحظات سنگین سکوت، چارهای نداشت جز اینکه فریاد بزند:
“خدایا کمکم کن”. ناگهان صدایی از دل آسمان پاسخ داد از من چه میخواهی ؟ - نجاتم بده.
- واقعاٌ فکر میکنی میتوانم نجاتت دهم.
- البته تو تنها کسی هستی که میتوانی مرا نجات دهی.
- پس آن طناب دور کمرت را ببر
برای یک لحظه سکوت عمیقی همه جا را فرا گرفت و مرد تصمیم گرفت با تمام توان به طناب بچسبد و آن را رها نکند.
روز بعد، گروه نجات آمدند و جسد منجمد شده یک کوهنورد را پیدا کردند که طنابی به دور کمرش حلقه شده بود در حالیکه تنها یک متر با زمین فاصله داشت!!
و شما؟ شما تا چه حد به طناب زندگی خود چسبیده اید؟ آیا تا به حال شده که طناب را رها کرده باشید؟
هیچگاه به پیامهایی که از جانب خدا برایتان فرستاده میشود
هیچگاه نگویید که خداوند فراموشتان کرده یا رهایتان کرده است.
هیچگاه تصور نکنید که او از شما مراقبت نمیکند و به یاد داشته باشید خدا همواره مراقب شماست.
 

خدا گفت:همیشه در ملکوت من همیشه جایی برای تو هست، بیا!

گنجشک کنج آشیانه اش نشسته بود.

خدا گفت: چیزی بگو !

گنجشک گفت: خسته ام.

خدا گفت: از چه ؟

گنجشک گفت: تنهایی، بی همدمی. کسی تا به خاطرش بپری، بخوانی، او را داشته باشی.

خدا گفت: مگر مرا نداری ؟

گنجشک گفت: گاهی چنان دور می شوی که بال های کوچکم به تو نمی رسند .

خدا گفت: آیا هرگز به ملکوتم نیامدی ؟


گنجشک سکوت کرد. بغض  به دیواره های نازک گلویش فشار آورده بود.

خدا گفت: آیا همیشه در قلبت نبوده ام ؟! چنان از غیر پُرش کردی که جایی برایم نمانده.

چنان کوچک که دیگر توان پذیرشم را نداری . هرگز تنهایت گذاشتم ؟

گنجشک سر به زیر انداخت . دانه های اشک ، چشم های کوچکش را پر کرده بود .

خدا گفت : اما در ملکوت من همیشه جایی برای تو هست ، بیا !

گنجشک سر بلند کرد . دشت های آن سو تا بی نهایت سبز بود .

گنجشک به سمت بی نهایت پر گشود

 

بیا که لحظه

بياكه لحظه . لحظه درهواي هم باشيم

چو كبوتران دسته دسته در بال هم باشيم

درآسمان آبي سيركنيم وخوش باشيم

چو اختران فلك فوج فوج دركنارهم باشيم

به گاه حزن واندوه به داد هم برسيم

چو لاله ها به لحظه غم داغدارهم باشيم

به شادماني هم بانگ شوق برداريم

چو اختران فلك درمدارهم باشيم

سمندعمرشتابنده است وفرصت كم

بياكه تانفسي هست يارهم باشيم

 

دوست دارم


 

 

لحظه ي به تـو رسيـدن يه تـولد دوبـاره س

 

شهرچشم تورو داشتن يه غروب پرستاره س

 

خواستن دستــاي گرمت مث ماجرا مي مونه

 

برق المــاساي چشــمت مث کيميا مي مونه

 

اگه تو قسمت من شي مي زنم يه رنگه تازه

 

اسم من کنار اسمت قصرخوشبختي مي سازه

 

زير چتر لمس دستات ميشه تا خدا رها شد

 

مي شه رفت تا آسمونا شايد اون بالا خدا شد

 

بــا تـو غم رنگي نـداره زندگي شهر فرنگه

 

از تو قلعه ي نگــاهت رنگ غصه ام قشنگـه

 

سهم هرکسي که باشي خوش بحال روزگارش

 



یک شنبه 1 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 11:31 ::  نويسنده : حمیدرضا زارعی

عشق را میشه توی دست های  خسته پدر
وتوی چشم های نگران مادر دید
نه در دستان یک
غریبه . . .



جمعه 30 فروردين 1392برچسب:, :: 15:20 ::  نويسنده : حمیدرضا زارعی


گاهی باید نباشی

تابفهمی نبودنت واسه کی مهمه!
اونوقته که میفهمی
باید همیشه باکی باشی...
         .
         .
         .
پنجره ها کلافه اند  از سنگینیه نگاه منتظرم
اگرنمیایی
پنجره هارادیگرزجرندهم!
چشمهایم به جهنم...
        .
        .
        .
        .
میشنوی؟
دیگر صدای نفسم نمی آید!
به دار کشیده مرابغض نبودنت...
               .
               .
               .
               . 
من بی تو غصه میخورم.
تو بی من چه می کنی؟
اصلا یادت هست؟
که نیستم؟
              .
              .
              .
              .
دوستت دارم را هم برای من میفرستاد
هم برای او
نمیدانم خیانت می کرد یا عدالت؟؟؟
             .
             . 
             . 
             .
گمم نکن...
درگوشه ای از حافظه ات آرام مینشینم
فقط بگذار بمانم...
          .
          .
          .
          . 
   چه جالبه!!!
وقتایی که داغونی هیشکی نمیتونه آرومت کنه جز همونی که داغونت کرده...........



جمعه 30 فروردين 1392برچسب:, :: 14:57 ::  نويسنده : حمیدرضا زارعی

 

 

جملاتی زیبا و آموزنده از چارلی چاپلین


دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم ...

انسان اگر فقیر و گرسنه باشد بهتر از آن است که پست و بی عاطفه باشد!

شاید بتوانی کسی را که خواب است بیدار کنی اما کسی که خود را به خواب زده هرگز!

هنر پیش از آنکه دو بال برای پرواز به آدم بدهد، اغلب دو پای او را نیز می شکند!

حتی تظاهر به شادی نیز برای دیگران شادیبخش است!

شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی، اما حال که به آن دعوت شدهای تا میتوانی زیبا برقص ...

شکست خوردن ناراحتی ندارد، آدم باید شجاع باشد تا بتواند از خودش یک احمق بسازد!

این یکی از تضادهای زندگی ماست که آدم همیشه کار اشتباه را در بهترین زمان ممکن انجام می دهد.

زندگی در کلوز آپ (نمای نزدیک) تراژدی و غم انگیز است و در لانگ شات (نمای دور) کمدی و خنده دار!

حتی بهترین فرزندان نیز دشمن جان پدر و مادرانند!

ازدواج مثل بازار رفتن است پس تا پول و احتیاج و اراده نداری بازار نرو ...

خوشبختی فاصله این بدبختی است تا بدبختی دیگر!

اگر شاد بودی آهسته بخند تا غم ناراحت نشود و اگر غمگین بودی آرام گریه کن تا شادی ناامید نشود.

انسانها بسیار می اندیشند و کمتر احساس می کنند. ما بیشتر از تکنولوژی، نیاز به انسانیت داریم، بیشتر از نبوغ و هوش، نیاز به رأفت و مهربانی داریم، چرا که بدون مهربانی و انسانیت زندگی پر از خشونت و از دست رفتنی هاست ...

من زمانی دراز در سیرک زیسته ام و همیشه و هر لحظه به خاطر بندبازانی که بر ریسمانی بس نازک راه می روند نگران بوده ام اما این حقیقت را به تو بگویم دخترم، مردمان روی زمین استوار بیشتر از بندبازان روی ریسمان نااستوار سقوط می کنند. شاید شبی درخشش گرانبهاترین الماس جهان تو را فریب دهد، آن شب این الماس ریسمان نااستوار تو خواهد بود و سقوط تو حتمی است. شاید روزی چهره زیبایی تو را گول زند و آن روز تو بندبازی ناشی خواهی بود و بندبازان ناشی همیشه سقوط می کنند


دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم ...

انسان اگر فقیر و گرسنه باشد بهتر از آن است که پست و بی عاطفه باشد!

شاید بتوانی کسی را که خواب است بیدار کنی اما کسی که خود را به خواب زده هرگز!

هنر پیش از آنکه دو بال برای پرواز به آدم بدهد، اغلب دو پای او را نیز می شکند!

حتی تظاهر به شادی نیز برای دیگران شادیبخش است!

شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی، اما حال که به آن دعوت شدهای تا میتوانی زیبا برقص ...

شکست خوردن ناراحتی ندارد، آدم باید شجاع باشد تا بتواند از خودش یک احمق بسازد!

این یکی از تضادهای زندگی ماست که آدم همیشه کار اشتباه را در بهترین زمان ممکن انجام می دهد.

زندگی در کلوز آپ (نمای نزدیک) تراژدی و غم انگیز است و در لانگ شات (نمای دور) کمدی و خنده دار!

حتی بهترین فرزندان نیز دشمن جان پدر و مادرانند!

ازدواج مثل بازار رفتن است پس تا پول و احتیاج و اراده نداری بازار نرو ...

خوشبختی فاصله این بدبختی است تا بدبختی دیگر!

اگر شاد بودی آهسته بخند تا غم ناراحت نشود و اگر غمگین بودی آرام گریه کن تا شادی ناامید نشود.

انسانها بسیار می اندیشند و کمتر احساس می کنند. ما بیشتر از تکنولوژی، نیاز به انسانیت داریم، بیشتر از نبوغ و هوش، نیاز به رأفت و مهربانی داریم، چرا که بدون مهربانی و انسانیت زندگی پر از خشونت و از دست رفتنی هاست ...

من زمانی دراز در سیرک زیسته ام و همیشه و هر لحظه به خاطر بندبازانی که بر ریسمانی بس نازک راه می روند نگران بوده ام اما این حقیقت را به تو بگویم دخترم، مردمان روی زمین استوار بیشتر از بندبازان روی ریسمان نااستوار سقوط می کنند. شاید شبی درخشش گرانبهاترین الماس جهان تو را فریب دهد، آن شب این الماس ریسمان نااستوار تو خواهد بود و سقوط تو حتمی است. شاید روزی چهره زیبایی تو را گول زند و آن روز تو بندبازی ناشی خواهی بود و بندبازان ناشی همیشه سقوط می کنند

**** 

آدمی اگر فقط بخواهد خوشبخت باشد به زودی موفق میگردد ولی او می خواهد
خوشبخت تر از دیگران باشد و این مشکل است زیرا او دیگران را خوشبخت تر از
آنچه هستند تصور میکند.
(مونتسکیو)

 

 

دنیا جای خطرناکی برای زندگی است. نه به خاطر مردمان شرور، بلکه به
خاطرکسانی که شرارتها را می بینند و کاری درمورد آن انجام نمی دهند.
(انیشتین )

 

 

بگذار عشق خاصیت تو باشد نه رابطه خاص تو با کسی……
(نلسون ماندلا )

 

 

یادمان باشد بعضی هایمان شانس گفتن کلماتی را داریم که برخی دیگر حسرتش
را  مثل : بابا، مامان، پدربزرگ….

 


مرد به این امید با زن ازدواج میکند که زن هیچگاه تغییر نکند ، زن به این
امید با مرد ازدواج میکند که روزی مرد تغییر کند و همواره هر دو ناامید
میشوند.
(آلبرت انیشتین)

 

 

 

 

 

 

بچه‌دار شدن تصمیم خطیری‌ست. با این تصمیم می‌گذارید که قلب‌تان تا ابد
جایی در بیرون و دوروبر تنتان به سر برد.
(الیزابت استون )

 

 

می‌شود از امشب قانون تازه‌ای در زندگی بنا بگذاریم؟ همواره بکوشیم قدری
بیش‌تر از نیاز، مهربان‌ باشیم.
(جی.‌ام. بری )

 

 

شاید چشم‌های ما نیاز داشته باشند که گاهی با اشک‌های‌مان شسته شوند، تا
بار دیگر زندگی را با نگاه شفاف‌تری ببینیم.
(الکس تان )

 

 

دانشگاه تمام استعدادهای افراد از جمله بی استعدادی آنها را آشکار می کند
(انتوان چخوف )

 

 

بهتر است که در این دنیا فکر کنم خدا هست و وقتی به دنیای دیگر رفتم
بدانم که نیست . و این بسیار بهتر از این است که در این دنیا فکر کنم خدا
نیست و در آن دنیا بفهمم که هست .
(آلبر کامو )

 

 

جهان سوم جایی است که هر کسی بخواهد مملکتش را آباد کند، خانه‌اش خراب
می‌شود و هر کسی بخواهد خانه‌اش آباد باشد باید در تخریب مملکتش بکوشد.
(پروفسور حسابی )

 

 

هر شکلی از حکومت محکوم به نابودی با افراط در همان اصولی است که بر آن
بنا نهاده شده است
(ویل دورانت)

 

 

هیچگاه امید کسی را ناامید نکن ، شاید امید تنها دارایی او باشد .
( ارد بزرگ )

 

 

 

من هیچ راه مطمئنی به سوی خوشبختی نمی شناسم. اما راهی را می شناسم که به
ناکامی منجر می شود. گرایش به خشنود ساختن همگان
(افلاطون )

 

 

 

جملات کوتاه و زیبا از دکتر شریعتی

جملات کوتاه و زیبا از دکتر شریعتی
1-اگر تنها ترین تنها شوم باز خدا هست،او جانشین همه نداشتن های من است.
2-خدا به من زیستی عطا کن که در لحظه مرگ،به بی ثمری لحظه ای که برای زیستن تلفکردم،سوگوار نباشم.
3-به زور می توان چیزی را گرفت اما به ذور نمی توان ان را نگه داشت.
4-ارزش وجودی انسان به اندازه حرف هایی است که برای نگفتن دارد.

5-اگر قادر نیستی خود را بالا ببری،همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه ای را بالا ببری.
6-هر کس را نه بدان گونه که هست احساسش می کنند،بدان گونه که احساسش می کنند هست.
7-وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغ می کند پرهایش سفید می ماند،ولی قلبش سیاه میشود.دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است.


8-دل های بزرگ و احساس های بلند،عشق های زیبا و پر شکوه می افرینند.

9-اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی ازار دهنده ای است تنها خوشبخت بودن!در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است.
10-اکنون با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم.این زندگی من است.

11-وقتی خواستم زندگی کنم راهم را بستند. وقتی می خواستم ستایش کنم،گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن،گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن،گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید،می خواهم پیاده شوم.

12-به سه چیز تکیه نکن،غرور،دروغ و عشق.ادم با غرور می تازد،با دروغ می بازد و با عشق می میرد.

13-زیبایی همواره تشنه دلی است که به او عشق می ورزد.

14-خدایا به هر کس دوست می داری بیاموز
که عشق از زندگی کردن بهتر است،
و به هر کس دوست تر می داری،بچشان
که دوست داشتن از عشق برتر است.

15-تا بی پناه نگردم،پناهم نخواهی داد
تا نیفتم،دستم را نخواهی گرفت.
16-وقتی عشق فرمان می دهد،
«محال»سر تسلیم فرود می اورد.
17-عشق در اوج اخلاصش به ایثار رسیده
و در اوج ایثارش به قساوت.

18-می دانم تشنه ای اما.....
اما این دریا را در کوزه نمی توان کرد.

19-تنهایی،ارمگاه جاوید من است
و درد و سکوت، همنشین تنهایی من!به پریشانی یک ارزوی اشفته چه می دانم چگونه از تنهایی اتاق گریختم عشق فراتر ازانسان و فراتر از خدا نیز هست و ان دوست داشتن است.

20-دوست داشتن از عشق برتر است و من هرگز خود را تا بلندترین قله عشق های بلند،پایین نخواهم اورد.

وقتی داری بالا میری مهربان باش و فروتن، چون وقتی که داری سقوط میکنی

****


از کنار همین آدمها رد می
(سودابه)

***

کوروش بزرگ

فرمان دادم تا بدنم را بدون تابوت و مومیایی به خاک بسپارند تا اجزاء بدنم ذرات خاک ایران را تشکیل دهد

 

 

من به خاطر ندارم در هیچ جهادی برای عزت و کسب افتخار ایران زمین مغلوب شده باشم

 

 

همیشه با هم یکدل و صمیمی بمانید تا اتحادتان موید و پایدار بماند

 

 

حرمت قانون را بر خود واجب شمارید و خصایل و سنن قدیمی را گرامی بدارید

 

 

کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش بدنبال می آید .

  

هر برادری که از منافع برادر خود مانند نفع خویش حمایت کرد به کار خود سامان داده است

 

 

به احترام روح من که باقی و ناظر بر احوال شماست به انچه دستور میدهم عمل کنید

 

 

وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر می کنند، نه رفتار و عملکرد شما

 

خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها -یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن

 

دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند…

 

 

اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود محبت کنید.

 

 

آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن به سهولت است .

 

 

وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر می کنند، نه رفتار و عملکرد شما

 

 

سخت کوشی هرگز کسی را نکشته است، نگرانی از آن است که انسان را از بین می برد .

 

 

اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید، همان نتیجه ای را می گیرید که همیشه می گرفتید .

 

 

افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند.

 

 

پیش از آنکه پاسخی بدهی با یک نفر مشورت کن ولی پیش از آنکه تصمیم بگیری با چند نفر .

 

 

کار بزرگ وجود ندارد، به شرطی که آن را به کارهای کوچکتر تقسیم کنیم .

 

 

انسان همان می شود که اغلب به آن فکر می کند .

 

 

همواره بیاد داشته باشید آخرین کلید باقیمانده، شاید بازگشاینده قفل در باشد

 

 

تنها راهی که به شکست می انجامد، تلاش نکردن است .

 

 

من یاور یقین و عدالتم من زندگی ها خواهم ساخت، من خوشی های بسیار خواهم آورد من ملتم را سربلند ساحت زمین خواهم کرد، زیرا شادمانی او شادمانی من است.

 

 

عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید .

 

 

آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد .

 

 

وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید .

 

دشوارترین قدم، همان قدم اول است .

 

باران باش و ببار و نپرس کاسه های خالی از آن کیست 

 



سه شنبه 27 فروردين 1392برچسب:, :: 9:17 ::  نويسنده : حمیدرضا زارعی
برادر

شخصي به نام پل یك دستگاه اتومبیل سواری به عنوان عیدی از برادرش دریافت كرده بود. شب عید هنگامی كه پل از اداره اش بیرون آمد متوجه پسر بچه شیطانی شد كه دور و بر ماشین نو و براقش قدم می زد و آن را تحسین می كرد. پل نزدیك ماشین كه رسید پسر پرسید: " این ماشین مال شماست ، آقا؟"

پل سرش را به علامت تائید تكان داد و گفت: برادرم به عنوان عیدی به من داده است".

پسر متعجب شد و گفت: "منظورتان این است كه برادرتان این ماشین را همین جوری، بدون این كه دلاری بابت آن پرداخت كنید، به شما داده است؟ آخ جون، ای كاش..."

البته پل كاملاً واقف بود كه پسر چه آرزویی می خواهد بكند. او می خواست آرزو كند. كه ای كاش او هم یك همچو برادری داشت. اما آنچه كه پسر گفت سرتا پای وجود پل را به لرزه درآورد:
" ای كاش من هم یك همچو برادری بودم."

پل مات و مبهوت به پسر نگاه كرد و سپس با یك انگیزه آنی گفت: "دوست داری با هم تو ماشین یه گشتی بزنیم؟"

"اوه بله، دوست دارم."

تازه راه افتاده بودند كه پسر به طرف پل بر گشت و با چشمانی كه از خوشحالی برق می زد، گفت: "آقا، می شه خواهش كنم كه بری به طرف خونه ما؟"

پل لبخند زد. او خوب فهمید كه پسر چه می خواهد بگوید. او می خواست به همسایگانش نشان دهد كه توی چه ماشین بزرگ و شیكی به خانه برگشته است. اما پل باز در اشتباه بود.. پسر گفت: " بی زحمت اونجایی كه دو تا پله داره، نگهدارید."

پسر از پله ها بالا دوید. چیزی نگذشت كه پل صدای برگشتن او را شنید، اما او دیگر تند و تیـز بر نمی گشت. او برادر كوچك فلج و زمین گیر خود را بر پشت حمل كرده بود.

سپس او را روی پله پائینی نشاند و به طرف ماشین اشاره كرد :" اوناهاش، جیمی، می بینی؟ درست همون طوریه كه طبقه بالا برات تعریف كردم. برادرش عیدی بهش داده و او دلاری بابت آن پرداخت نكرده. یه روزی من هم یه همچو ماشینی به تو هدیه خواهم داد ... اونوقت می تونی برای خودت بگردی و چیزهای قشنگ ویترین مغازه های شب عید رو، همان طوری كه همیشه برات شرح می دم، ببینی."

پل در حالی كه اشكهای گوشه چشمش را پاك می كرد از ماشین پیاده شد و پسربچه را در صندلی جلوئی ماشین نشاند. برادر بزرگتر، با چشمانی براق و درخشان، كنار او نشست و سه تائی رهسپار گردشی فراموش ناشدنی شدند.

 

 

 موضوع انشا

يکي از دبيرستان هاي تهران هنگام برگزاري امتحانات سال ششم دبيرستان به عنوان موضوع انشا اين مطلب داده شد که 'شجاعت يعني چه؟' محصلي در قبال اين موضوع فقط نوشته بود : 'شجاعت يعني اين' و برگه ي خود را سفيد به ممتحن تحويل داده بود و رفته بود ! اما برگه ي آن جوان دست به دست دبيران گشته بود و همه به اتفاق و بدون استثنا به ...ورقه سفيد او نمره 20 دادند... فكر ميكنيد اون دانش آموز چه كسي مي تونست باشه؟

دکتر علی شریعتی

 

 
روزنامه

پدر داشت روزنامه می خواند پسر که حوصله اش سر رفته بود پیش پدرش رفت و گفت : بابایی بیا بازی کنیم
پدر که بی حوصله بود چند تکه از روزنامه که عکس نقشه دنیا بود تکه تکه کرد و به پسرش داد و گفت برو درستش کن.
پسر هم رفت و بعد از مدتی عکس را به پدرش داد.
پدر دید پسرش نقشه جهان رو کاملاً درست جمع کرده از او پرسید که نقشه جهان رو از کجا یاد گرفتی؟
پسر گفت : من عکس اون آدم پشت صفحه رو درست کردم،
وقتی آدمها درست بشن دنیا هم درست میشه.

 
استاد و دانشجویان

روزی یك استاد دانشگاه تصمیم گرفت تا میزان ایمان دانشجویان اش را بسنجد.
او پرسید: (( آیا خداوند, هرچیزی راكه وجود دارد, آفریده است؟ ))
دانشجویی شجاعانه پاسخ داد: (( بله ))
استاد پرسید: (( هرچیزی را؟! ))
پاسخ دانشجو این بود: (( بله;هرچیزی را. ))
استاد گفت: (( دراین حالت, خداوند شر را آفریده است. درست است؟ زیرا شروجود دارد.))
برای این سوال, دانشجو پاسخی نداشت و ساكت ماند.
ناگهان, دانشجوی دیگری دستش رابلند كرد و گفت:
(( استاد ممكن است از شما یك سوال بپرسم؟ ))
استاد پاسخ داد: (( البته ))
دانشجو پرسید: (( آیا سرما وجود دارد؟ ))
استاد پاسخ داد: (( البته, آیا شما هرگز احساس سرما نكرده اید؟ ))
دانشجو پاسخ داد: (( البته آقا, اما سرماوجود ندارد. طبق مطالعات علو فیزیك, سرما, عدم
تمام وكمال گرماست و شیء را تنها درصورتی می توان مطالعه كرد كه انرژی داشته باشد
و انرژی را انتقال دهد و این گرمای یك شیء است كه انرژی آن را انتقال می دهد. بدون
گرما اشیاء بی حركت هستند, قابلیت واكنش ندارند; پس سرما وجود ندارد. ما لفظ سرما را
ساخته ایم تا فقدان گرما را توضیح دهیم . ))
دانشجو ادامه داد: (( وتاریكی ؟ ))
استاد پاسخ داد: (( تاریكی وجود دارد. ))
دانشجو گفت: (( شماباز هم در اشتباه هستیدآقا! تاریكی , فقدان كامل نور است. شما می
توانید نور و روشنایی را مطالعه كنید اما تاریكی را نمی توانید مطالعه كنید. منشور نیكولز,
تنوع رنگ های مختلف را نشان می دهد كه در آن طبق طول امواج نور, نور می تواند
تجزیه شود. تاریكی, لفظی ست كه ما ایجاد كرده ایم تا فقدان كامل نور را توضیح دهیم. ))
وسرانجام دانشجو ادامه داد: (( خداوند, شر را نیافریده است. شر, فقدان خدا در قلب افراد
است. شر فقدان عشق, انسانیت و ایمان است. عشق و ایمان مانند گرما و نور هستند. آنها
وجود دارند و فقدانشان منجربه شر می شود. ))
نام این دانشجو (( آلبرت انیشتین )) بود.

 
مزد خدا

روزی مردی خواب عجیبی دید، او دید که پیش فرشته‌هاست و به کارهای آنها نگاه می‌کند، هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه‌هایی را که توسط پیک‌ها از زمین می‌رسند، باز می‌کنند، و آنها را داخل جعبه می‌گذارند. مرد از فرشته‌ای پرسید، شما چکار می‌کنید؟ 

فرشته در حالی که داشت نامه‌ای را باز می‌کرد، گفت: این جا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می‌گیریم. مرد کمی جلوتر رفت، باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می‌گذارند و آنها را توسط پیک‌هایی به زمین می‌فرستند.

مرد پرسید: شماها چکار می‌کنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت: این جا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت‌های خداوندی را برای بندگان می‌فرستیم.

مرد کمی جلوتر رفت و دید یک فرشته‌ای بی کار نشسته است مرد با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بی کارید؟

فرشته جواب داد: این جا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند، ولی فقط عده بسیار کمی جواب می‌دهند. مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می‌توانند جواب بفرستند؟ فرشته پاسخ داد: بسیار ساده فقط کافیست بگویند “خدایا شکر

 


دو شنبه 26 فروردين 1392برچسب:, :: 9:28 ::  نويسنده : حمیدرضا زارعی

 

کاش تو چایی بودی و من قندون، من خودمو فدات می کردم تا تو تلخی زندگی رو احساس نکنی.

 

در کوچه های عشق دنبال تو می گشتم / حقیقت شب بود ترسیدم و برگشتم!



شرط دل دادن ٬ دل گرفتنه وگرنه یکی بی دل میشه و یکی دو دل !

زندگی را از نخست برای من بد ترجمه کرده اند ، زندگی را یکی مرگ تدریجی نام نهاد ، یکی بدبختی مطلق معنی کرد ، یکی درد درمان ناپذیرش خواند ، و سرانجام یکی رسید و گفت : زندگی به تنهایی ناقص است تا عشق نباشد ، زندگی تفسیر نمی شود . (احمد شاملو)

 

نه در رفتن حرکت بود ، نه در ماندن سکون ، شاخه ها را از ریشه جدایی نبود ، و باد سخن چین با برگ ها رازی چنان نگفت که به شاید ، دوشیزه عشق من مادری بیگانه است ، و ستاره پر شتاب بر مداری معیوس جاودانه می گردد . (احمد شاملو)


اس ام اس عاشقانه,اس ام اس عشقولانه,اس ام اس رومانتیک,اس ام اس عاشقانه جدید,اس ام اس فلسفی,شعر عاشقانه,اس ام اس شعر عاشقانه, اس ام اس لاو




نام خفت دهندگان را نمی خواستم و خفت کشندگان را ، می خواستم نام تو را بدانم ، و تنها نامی که می خواستم و ندانستم . (احمد شاملو)


کسی که باورت داره ، همیشه یک قدم جلوتر از کسیه که دوستت داره .

 

زندگی وقتی قشنگه که در کتاب قانون آن اصل معرفت ماده محبت و تبصره عشق نوشته شده باشه .


در زندگی مشو مدیون احساس کسی ، تا نباشد رایگان عمرت گروگان کسی ، زندگی دفتری از خاطره هاست ، یک نفر در دل شب ، یک نفر در دل خاک ، یک نفر همدم خوشبختی هاست ، یک نفر همسر سختی هاست ، چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد ، ما همه همسفریم .

 

اس ام اس عاشقانه, شعر عاشقانه

 بی انصاف با کدام لالایی وجدانت را خوابانده ای
که اینچنین بیخیال ما شدی . . .
 

یاد تو” پرچم صلحیست میان شورش این همه فکر . . .
 

هر آدمی تو زندگیش یه بی معرفت داره
که اون بی معرفت
دوست داشتنی ترین آدمای روزگاره !
بی معرفت ، به یادتم . . .
 


وقتی گریه میکنی “زیباتر” می‌شوی
اما بخند
من به همان زیبا که “تر” نیست ، قانعم  . . .
 

وابسته شدم به تو ، بی آنکه بدانم
“وابستگیها”
وام های کوتاه مدتی هستند
با بهره های سنگین . . .
 


برای من
“مهر”
در نگاه توست
 نه اولین ماه پاییز . . .
 

کم سرمایه‌ای نیست داشتن آدم‌هایی که حالت را بپرسند
از آن بهتر داشتنِ آدم‌هایی است که
بتوانی در جواب احوال‌پرسی‌هایشان بگویی :
“خوب نیستم . . . “
 

همیشه همه توی بن بست زندگی برمیگردن سراغ عشق اولشون
اما چه سخته اون روزی که عشق اولت رفته باشه سراغ عشق اولش . . .
 

با هرکه نشستیم ، دل از او نشکستیم
بر جام می و می کده ، مردانه نشستیم
هرچند که این جام پر از جور و جفا بود
خوردیم ولی حرمت ساقی نشکستیم . . .
 

در دهکده ی تو خبر از بوی ریا نیست / چون نیست ریا ، هیچکس انگشت نما نیست
ما طالب مهریم و دل از عاطفه لبریز / دل صافتر از تو به خدا هیچ کجا نیست  . . .
 

در دلم کودکیست که “بی تو بودنش” را نق میزند
من هیچ ، لااقل بهانه ی او باش . . .
 

قلب عزیز لطفا خفه شو و در همه کارها “دخالت” نکن !
همان کـه خون “پمپاژ” کنی کافیست
اگر هم “خسته” شدی اجباری نیسـت به کار  . . .
 

در پــــی دانـه مـرو همچـو کبوتــر ، کـه تــو را
عاقـبت بهــر یکـی دانـــــه ، بــــه دام انـدازنـد
صیـد کن شیـــر صفت، نیم بخور، نیم ببخش
تـا بــه هـرجـا کـه روی ، بـر تـو ســلام انـدازند . . .
 

به چشمهایت بگو نگاهم نکنند
بگو وقتی خیـره ات می شوم
سرشان به کار خودشان باشد !
نه که فکر کنی خجالت میکشم ، نه !
حواسم نیست ، عاشقت میشوم . . .
 

ای دل نگفتمت مرو از راه عاشقی ، رفتی؟
بسوز که این همه آتش سزای توست . . .
خوشی با خوبی فرق دارد
به خاطر خوبی ها
از خیلی خوشی ها ، باید گذشت . . .
 

صدا بزن مرا
مهم نیست به چه نامی
فقط میم مالکیت را آخرش بگذار
می خواهم باور کنم  ، مال تو هستم  . . .
 

میان مشغله ها گم شدم اما دلم برای هوایت همیشه بیکار است . . .
 

بهشت فاصله ی پلک بالا و پایین من است
وقتی که به “تو” نگاه میکنم . . .
 

فکرم مسموم شده
از بس هرشب خیال تورا خورد . . .
 

هرگز کسی را از رفتنتان نترسانید
عادی میشود
شایـــــــد هم تا حـــدی که در را برایتــــــان باز کنند  . . .
 

دلتنگ که باشی ، آدم دیگری می‌شوی
خشن‌تر.. عصبی‌تر.. کلافه‌ تر و تلخ‌ تر
و جالبتر اینکه ، با اطرافیان هم کاری نداری
همه اش را نگه میداری
و دقیقا سر کسی خالی میکنی ، که دلـتنگ اش هستی . . .
 

گاهی وقتا دلم میخواد یکی ازم اجازه بخواد
که بیاد تو تنهاییم …. و من اجازه ندم !
و اون بی تفاوت به مخالفتم بیاد تو و آروم بغلم کنه و بگه
مگه من مردم که تنها بمونی … !
 

جا گذاشتی . . . !
رد خاطراتت را جا گذاشتی
مال ناراضی از گلوی ما پایین نمیرود
بیا برش دار . . .
 

تو  + خاطراتت + چشمانت + دستانت + لبخندت + اشکت
چند نفر به یک نفر ؟!
 

تا انتهای زندگی دوستم خواهی داشت؟
- نه ، تا انتهای خودم دوستت خواهم داشت . . .
 

قفسم را مشکن ، تو مکن آزادم / گر رهایم سازی به خدا خواهم مرد

من به زنجیر تو عمریست گرفتار شدم . . .

.

.

.

در فصل تگرگ عاشقت میمانم / با ریزش برگ عاشقت میمانم

هر چند تبر به ریشه ام میکوبی / تا لحظه مرگ عاشقت میمانم . . .

.

.

.

دلت را خانه ما کن مصفا کردنش با من / به ما درد دل افشا کن ، مداوا کردنش با من

اگر گم کرده ای ای دل کلید استجابت را / بیا یک لحظه با ما باش ، پیدا کردنش با من

ادامه در لینک زیر

 

.

.

.

چون روزگار بر همه کس پایدار نیست / بهتر از دوست در جهان یادگار نیست . . .

.

.

.

اشک هایم را برایت پست خواهم کرد ، روزی تو باید از احساس قلبم با خبر باشی . . .

.

.

.

دست از سر ما بردار کنار تو نمیمونم / یه روز میگفتم عاشقم اما دیگه نمیمونم

تقصیر هیچکس دیگه نیست قصه ما تموم شده / حیف همه خاطره ها به پای کی حروم شده

.

.

.

جایگاه همیشگی تو در فلب منه ، اگه صدف قلبم لایق مروارید وجودت باشد . . .

.

.

.

آسمان جای عجیبیست نمیدانستیم / عاشقی کار غریبیست نمیدانستیم

عمر مدیون نفس نیست نمیدانستیم / عشق کار همه کس نیست نمیدانستیم . . .

.

.

.

ای که با یاد تو در آتش تب میسوزم / یاد من کن که به یادت همه شب میسوزم . . .

.

.

.

چه شود به چهره زرد من نظری برای خدا کنی / که اگر کنی همه درد من به یکی اشاره دوا کنی

.

.

.

چقدر روح ، محتاج فرصت هایی است که هیچ کس در آن نباشد . . .

.

.

.

دلی را نشکن شاید خانه خدا باشد

کسی را تحقیر مکن شاید محبوب خدا باشد

از کمکی دریغ مکن شاید کلید بهشت باشد

سر نماز اول وقت حاظر شو ، شاید آخرین دیدارت با خدا باشد در زمین . . .

.

.

.

نرسد دست تمنا چو به دیدار شما / میتوان چشم دلی دوخت به ایوان شما

از دلم تا لب ایوان شما راهی نیست / نیمه جانیست در این فاصله قربان شما . . .

.

.

.

این اس ام اس از کشور عشق ، شهر مهر ، محله مصفا ، پلاک محبت

طبقه رفاقت ،زنگ صداقت اومده تا بهت بگه دوستت دارم . . .

.

.

.

نگاهم میکنی اما به سردی / نه تنها من ، تو هم دنیای دردی . . .

.

.

.

شبی از سوز گفتم قلم را / بیا بنویس غم های دلم را

قلم گفتا برو بیمار عاشق ، ندارم طاقت این بار غم را . . .

.

.

.

عاشقان هرچند مشتاق حال دلبرند / دلبران در عاشقی از عاشقان عاشقترند . . .

.

.

.

در این شب ها اگر باران چشمانت فرو ریخت / کویر قلب ما را هم دعا کن . . .

.

.

.

تو طراوت باران ، تو سخاوت زمینی  / تو کرانه های قلبم ، بهترین ، تو بهترینی . . .

.

.

.

به لبخنذی مرا از غم رها کن / مرا از بی کسی هایم جدا کن

اگر مردن سزای عاشقان است / برای مردنم هر شب دعا کن . . .

.

.

.

آنچنان کز برگ گل عطر گلاب آید برون / تا که نامت میبرم از دیده آب آید برون . . .

.

.

.

به خدا این دل من در تب و تاب تو گذشت / مکتب عشق تمامش به کتاب تو گذشت . . .

.

.

.

تقصیر دلم نیست که در کنج دلم جا داری / خوشگلی ، با نمکی ، دو چشم زیبا داری . . .

.

.

.

یار با ماست ، چه حاجت که زیادت طلبیم . . .

.

.

.

احساس مهربان تو عطریست که هر لحظه به مشامم میرسد

نازنینم فردا زیباست و تو زیباتر از فرداها . . .

.

.

.

من ان موجم که عشقت ساحلم شد . . .

.

.

.

اگر شورم سزا باشد ، اگر دردم دوا باشد / از این بدتر کجا باشد که دوست از دوست جدا باشد

.

.

.

دل تمنا میکند تا من بسازم خانه ای  / عاشقان کی خانه داند ، دل مگر دیوانه ای ؟

.

.

.

سفر غریبی داشتم توی اون چشم سیاهت / سفری که بر نگشتم ، گم شدم توی نگاهت

.

.

.

میبخشم شهر دلم را به گل خنده های تو ، ای کلامت معنی هستی . . .

.

.

.

زندگی با تو برایم بوی ریحان میدهد / بی تو اما بوی ریحان ، بوی زندان میدهد . . .

.

.

.

ایمان داشته باش که کمترین مهربانی ها از ضعیفترین حافظه ها پاک نمیشوند

پس چگونه فراموش خواهی شد تو که پیشه ات مهربانی است . . . ؟

.

.

.

من از یاران عاشق مینویسم ، ز اسرار حقایق مینویسم

نه از گل نه از شبنم نه از باد ، برای آن یار عاشق مینویسم . . .

.

.

.

من سبز ترین واژه ملموس غروبم ، کاش در این وسعت سبز یک نفر درد مرا میفهمید . . .

.

.

.

آن لحظه که قلبت به خدا نزدیک است / آن لحظه که دیده ات ز اشک خیس است

یاد آر که محتاج دعایت هستم . . .

.

.

.

در حضور خار ها هم میشود یک یاس بود / در هیاهوی مترسک ها پر از احساس بود

میشود حتی برای دیدن پروانه ها / شیشه های مات یک متروکه را الماس بود

کاش میشد ، حرفی از کاش میشد هم نبود / هرچه بود احساس بود و عشق بود و یاس بود

.

.

.

من ناخدای عشقم ، طوفان حریف من نیست / من عاشق تو هستم مجنون رقیب من نیست . . .

.

.

.

دوستی شوخی سرد ادمهاست / بازی شیرین گرگم به هواست

واسه کشتن غرور من و تو / دوستی ، توطئه ثانیه هاست . . .

.

.

.

به یاد تو نوشتم که از جنس بهاری / که در اعماق قلبم همیشه ماندگاری

.

.

.

قلب من جایگاه رفیقی است که شقایق ها حسرت آن را میخورند . . .

.

.

.

کبوترم ، لانه من بام تو است ، کجا روم ، مرغ دلم راه تو است

پادشه کشور عشقم ولی ، نگین انگشتری ام نام تو است . . .

 

نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند

می گویند حساسیت فصلی است

آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم . . .

.

.

.

خاک پایت بوسه گاهم بود و بس / بر سر راهت نگاهم بود و بس

ای نگاهت تکیه گاه خستگی / عشق تو تنها گناهم بود و بس . . .

.

.

.

نفست باران است ، دل من تشنه ی باریدن ابر ، دل بی چتر مرا میهمان کن . . .

.

.

.

 

یاد آن روزی که یاری داشتیم / این چنین خوار نبودیم ، اعتباری داشتیم

ای که ما را در زمستان دیده ای با پشت خم / این زمستان را نبین ، ما هم بهاری داشتیم .

 

نامه هایم که چراغ قلبت را روشن نکرد !

امشب تمامشان را بسوزان شاید بتوانی تنهایی ات را ببینی . . .

 

از ما که گذشت

ولی به دیگری موقتی بودنت را گوشزد کن

تا از همان اول فکری به حال جای خالیت کند . . .

 

در غم عشق نبودیّ و محبت کردی / این هم از لطف شما بود و نمی‌دانستیم

من نکردم گله از عهد و وفاداری تو / عهد ما عهد جفا بود و نمی‌دانستیم

رنج بی‌عشقی و تنهایی و بی‌مهری یار / همه تقدیر خدا بود و نمی‌دانستیم . . .

 

در جهان غصه کوتاهی دیوار مخور /  حسرت کاخ رفیق و زر بسیار مخور

گردش چرخ نگردد به مراد دل کَس /  غم بی مهری این مردم بی عار مخور . . .

 

بگذار بگویند خسیسم

من

دوستت دارم هایم

را الکی خرج نمیکنم

جز برای مهربانی خودت . . .

 

پشت آن پنجره ی رو به افق ، پشت دروازه ی تردید و خیال

لا به لای تن عریانی بید ، من در اندیشه ی آنم که تو را ، وقت دلتنگی خود دارم و بس . . .

 

راستـش را بگو

نکند تو همان “این نیـز” هستی که همیشه می گذری . . . ؟

 

خواهش میکنم ، بی حوصلگی هایم را ببخش ، بدخلقی هایم را فراموش کن

بی اعتنایی هایم را جدی نگیر

در عوض من هم تو را می بخشم که مسبب همه ی اینهایی  . . .

 

اونی که دوستت داره زندگیشو پات میریزه که فقط شادیتو ببینه

تویی که دوست داشته میشی هزارتا ناز میکنی براش!

 

گاه می توان براى یک دوست چند سطر سکوت به یادگار گذاشت

تا او در خلوت خود هر طور که خواست آنرا معنا کند . . .

 

این جمله را هرگز فراموش نکن

“برای دوستت دارم بعضی ها مرسی هم زیاد است” . . .

اس ام اس عاشقانه (دی ماه ۹۰)

در حنجره‌ام شور صدا نیست رفیق

یک لحظه دلم ز غم جدا نیست رفیق

بگذار که قصه را به پایان ببرم

آخر غم من یکی دو تا نیست رفیق . . .

 

دیدگانت را نبند ، نگاهت را ندزد ، تو که میدانی آیه آیه ی زندگیم

از گوشه ی چشمانت تلاوت می شود . . .

 

یک عمر قفس بست مسیر نفسم را / حالا که دری هست مرا بال و پری نیست

حالا که مقدر شده آرام بگیرم / سیلاب مرا برده و از من اثری نیست

بگذار که درها همگی بسته بمانند / وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست . . .

اس ام اس عاشقانه (دی ماه ۹۰)

تو مپندار که خاموشی من ذکر فراموشی توست

بلکه هر لحظه دلم مست تماشایى توست . . .

 

اون لحظه که گفتی : یکی بهتر از تورو پیدا کردم

یاد اون روزایی افتادم که به ۱۰۰ تا بهتر از تو گفتم من بهترینو دارم  . . .

 

چه رابطه مرموزی است

میان پیداترین زخم و پنهانترین راز . . .

 

این بار مبلغ قبض موبایلم خیلی کم شده بود

اما اصلا خوشحال نشدم

هشت هزار و ششصد

عددی که تنهایی ام را به رخم  می کشید . . .

 

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی

وقت است که یک چندی در خانه ی ما آیی

در خانه ی ما آمد ،‌ آن پادشه خوبان

آن پادشه خوبان ‌; داد از غم تنهایی . . .

 

احتیاط باید کرد

همه چیز کهنه می شود و اگر کوتاهی کنیم عشق نیز

بهانه ها جای حس عاشقانه را خوب می گیرند . . .

 

از تقدیر سرنوشت غمگین مباش

چه بسا سگ هایی بر روی اجساد شیرها رقصیدند

شادی کردند و خود را بزرگ پنداشتند

ولی نمی دانستند شیر، شیر می ماند و سگ، سگ . . .

 

باران همیشه می بارد، اما مردم ستاره را بیشتر دوست دارند.

نامردیست آن همه اشک را به یک چشمک فروختن . . .

 

عقل گفت که دشوارتر از مردن چیست؟

عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است . . .

 

کوچه پس کوچه این شهر تو را می بوید

عطر خوش بوی تنت ناب تر از مُشک و گلاب

بوسه ای از لب شیرین تو شد سهم دلم

این غزل جای من امشب شده بد مست و خراب . . .



سه شنبه 20 فروردين 1392برچسب:, :: 10:13 ::  نويسنده : حمیدرضا زارعی

سلام رفقا امروزم یه پست اس ام اسی گذاشتم امیدوارم به کارتون بیاد.

 

مورچه ای رو مسخره میکردم که عاشق یه تفاله چایی بود،

خودمو فراموش کردم که زمانی عاشق آشغالی بودم که فکر میکردم آدمه …

.

.

.

میلرزم ...

سرد بود آب پاکی که رو دستم ریختی …

.

.

.

من یه زمانی جزء اقلیت های هندی بودم

آخه یه گاوی رو به عنوان عشق می پرستیدم …

.

.

.

باید قاب بگیرم حرفهایت را ؛

همه “عکس” شدند !

.

.

.

اگه توی روت خندیدم به خاطر این بود که نخواستم تو روت بالا بیارم ،

این رو بفهم …

.

.

.

ﺗـﻮﺩﺭﻭﻍ ﻣﯽ ﮔـــﻮﯾﯽ ﺗﺎ ﻣـــﻦ ﺧﻮﺷــــحال ﺷﻮﻡ

ﻭ” ﻣﻦﺍﺣﻤـــﻖ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ ﺗﺎ ﺗو ﺩﻟﮕﯿــــــﺭ ﻧﺸﻮی …

.

.

.

اون لحظه که گفتی یکی بهترازتو پیدا کردم،

یاداون روزایی افتادم که به صد تا بهترازتوگفتم من بهترین رو دارم …

.

 

 

.

رخ به رخ کــه شــدیم من مات شدم وتو …

چون پادشاهی کـه از اینگونه فتح ها زیاد دیده است ،

بی اهمیت رد شدی …

.

.

.

دوستیمان بازی حکمی بـــود که من از دل مایه گذاشتم و تو ازخشت

.

.

.

آن روزها گنجشک را رنگ می کردند جای قناری می فروختند، این روزها هوس را رنگ میکنند جای “عـــشق” می فروشند …

آنروزها مال باخته می شدی و این روزها دل باخته …

.

.

.

تو را چه به فرهاد !

یک فــــرهاد بود و یک بیستون عاشقی !

توهمین یــک وجب دیوار را بردار من باورت میکنم …

.

.

.

هی رفیق ” زمان ” است که وفاداری تو را ثابت میکند

نه ” زبان ” …

.

.

.

عزیزم چه زیبـا اجرا میکنـی خط به خط

تمام گفتــــه هایم را …

تمام خواســـته هایم را …

هه !!!

امـــــا برای دیگری …

.

.

.

بافنده خوبی نیستی …

پــــــــــــــــس

واسه من قصه نباف …

.

.

.

” حوا ” بودن تاوان سنگینی دارد …

وقتی آدم ها برای هر دم و بازدم

” هوا ” نیاز دارند …

.

.

.

دلت را به هــر کسی نسپار …

این روزها برخی ها از سپرده ات هم بهــره میخواهند …

.

.

.

گاهی به بعضی ها باید بگی عزیزم اگه بــرام بزرگ شده بودی فقط به خاطر خطای دیدم بود ، میدونی که من آستیگماتم …

.

.

.

آدمی را دیدم با سایه ی خود درد و دل می کرد !

چه رنجی میکشد او وقتی هوا ابری است …

.

.

.

گفتم : فراموشت میکنم … !

گفت : نمیتونی …

رفت ، بعد از یه مدت برگشت ؛ گفت : دیدی نمیتونی !؟

گفتم : شمــــــا ؟

.

.

.

ســرد خواهد شد روزهایت بی آغوش من …

بـــر تن کن دروغ هایی را که بافتی …

.

.

.

من خیلی “ با احساسم ”

اما حواست ؛ تنفر هم یه حسه … !

.

.

.

عزیز من …

شــما روی پاهات نمی تونی وایسی چه برسه بــه حرف هات …

.

.

.

از روی کینه نیست اگر خنجر به سینه ات میزنند !

این مــردمان تنها به شــرط چاقو دل می برند …

.

.

.

دیگر بوی آدمیزاد هم نمی دهیم !

گرگ ها هم دیگر برای خوردنمان ناز میکنند …

.

.

.

سراب هم که دیدی تظاهر کن که داری ازش آب میخوری و سیراب میشی …

نذار به دروغش افتخار کنه …

.

.

.

تلفنت بوق اشغال میزند ،

گوشی را بد گذاشته ای یا دلت را ؟

.

.

.

مشترکم بودی کــه در دسترس نبودی !

خاموشــت کردم تا ابد …

.

.

.

درسته که یه خط داری …

اما …

هفت خطی …

 

به ریسه می کشم اشکهایم را …
امشب چقدر کوچه دلم چراغانی ست !!!
.
.
کم کم دارد بِه بغض هایم خمس تعلق میگیرد !
.
.
شمع تصمیمش را گرفت … لبخند زد …
سکوت کرد و برای همیشه خاموش شد تا دیگر هیچ پروانه ای این چنین عاشقانه نسوزد !
.
.
گاهی آدم ته میکشه … آدم دیگه ساعت شنی نیست که سر و تهش کنی …
آدم گاهی تموم میشه …
.
.
چه تراژدی غمناکی است وقتی برای کسی همه کس نوست هیچکس نباشی …
.
.
نیستی ولی نبودنت همه جــــــا هست …
.
.
لیوان که پر باشه با کوچکترین حرکتی سرازیر میشه …
این حال این روزای چشمان من است …
.
.
براى ساختن آدم برفى به برف نیازى نیست …
یک برخورد سرد کافیست …

.
.
من برای تنها نبودن ، آدم های زیادی دور و برم دارم !
آن چیزی که ندارم ؛ کسی برای با هم بودن است …
.
.
راست میگفتی “عادت بود ! من هیچوقت عاشقت نبودم !”
منو ببخش که به نبودنت هم عادت کردم ولی این بار میترسم عاشق شوم … ! عاشق نبودنت …
.
.
نه کسی منتظر است …
نه کسی چشم به راه …
نه خیال گذر از کوچه ی ما دارد ماه …
بین عاشق شدن و مرگ مگر فرقی هست ؟
وقتی از عشق نصیبی نبری غیر از آه … ؟؟؟
.
.
من هنوز این جای دلم درد می کند ، همین جا که تویی !
.
.
شاید تو نمی دانی چقدر سخت است یار را با یار دیدن …
.
.
این روزها زیادی ساکت شده ام ، حرف هایم نمی دانم چرا به جای گلو ، از چشم هایم بیرون می آیند …
.
.
برای تنوع هم که شده …
گاهی باش !
.
.
من Remove شدم از زندگى کسى که براى داشتنش و براى بودنش خیلى ها را از زندگیم Block کردم …
.
.
گاهی اوقات بی قانونی عجیب بیداد می کند در عاشقی . . .
یکی دور می زند اما دیگری جریمه میشود و تاوان میپردازد . . .
.
.
چشـم دیدنش را ندارم ؛ زنی که هر روز در گوشم تکرار می کند :
The Mobile Set is Off
.
.
شباهت عجیبی ست بین تو و ماهی قرمزم …
هر دو  هر سه ثانیه یکبار مرا فراموش می کنید !
.
.
ابراهیم نیستم اما سرانجام او را شکستم …
خدایا آتش این غم را برایم گلستان می کنی ؟
.
.
گاهی باید بعضی احساس ها رو بذاری توی خونه ی سالمندان دلت ، اینقدر بهش بی توجهی کنی تا بمیرن …
.
.
یادت هست ؟
جناق می شکستیم می گفتیم : “یادم تو را فراموش”
ولی امروز تمام استخوانهایم شکسته ولی باز هم تو را فراموش نکردم …
.
.
تو می دانی آن ها که از چشم می افتند دقیقا کجا می افتند ؟
چندیست دنبال خودم می گردم …
.
.
هستند انسانهایی که بجای درک ، ترکت میکنند …
.
.
تلخ است باور نبودن آن ها که می توانستند باشند و تلخ تر است امروز ، باور آن ها که ادعای ماندن می کنند …
.
.
کوچک که بودم ترس بزرگ من ، سیاهی بود …
حالا که بزرگ شده ام از کوچکی ام در سیاهی چشمانت میترسم !
.
.
چه تقدیر بدیست …
من اینجا بی تو میسوزم ، تو آنجا با او میسازی …
.
.
آنکه دوستش داشتم آدم با گذشتی بود حتی از “من” هم گذشت …
.
.
کاش در کودکی می ماندیم ؛ جایی که تنها تلخی زندگی ما شربت تبمان بود …
.
.
دلم گرمای بودنت را می خواهد نه سرمای خیالت . . .
.
.
اینکه در آن ، جا خوش کرده ای دل است نه شهرِ بازی !
باور کن تابِ بازی ندارد …
.
.
به من گفتی “تو سخترین لحظه ها کنارتم”
دریغ از اینکه  سخت ترین لحظه ها رو خودت برام رقم زدی !!!
.
.
بیا از قلمرواَت دفاع کن ، دارند فتحم می کنند غـــم ها …
.
.
پلان اول :
بیا جلو ! لبخند بزن و با نشانه رفاقت دست بده !
و چند سال بعد …
پلان آخر :
رد پا ، کوچه و آسمانی ک همیشه بی موقع گریه اش می گیرد !
.
.
گوشه ی راستم بنویس
“زنــــــده”
پخش مستقیم
از کجایش مهم نیست …
بنویس زنده است هر چند دلش گرفته باشد !!!
.
.
صدا نزدی اسمم را …
“جانَمی” را که برایت کنار گذاشته بودم ، گندید !
.
.
مات شدم از رفتنت !
هیچ میز شطرنجی هم در میان نبود !
ایـن وسط ، فقط یک دل بود که دیگر نیست !
.
.
مرا دید و نشناخت ؛ این بود درد …
.
.
چه بیرحم می شوی ای تقدیر آنگاه که می گویی : “تقصـــیر خودت بــــود …”
.
.
حقیقت دارد !
کافی ست چمدان هایت را ببندی تا حاضر شوند هـمه برای از یاد بردنت !
آنکه بیشتر دوستت میدارد ، زودتــــر …
.
.
مستقیم ؟
دربست ؟
مدتهاست مانده ام در این شهر شلوغ و پر ترافیک …
کسی دلم را نمی برد …
.
.
قرار شد اشکَنَک باشد و سر شکستنَک !
اما این بازی که تو راه انداختی ، ســراســر دل شکستنَک بود و بس …
.
.
راننده نیستم اما هر کس به من میرسد ، مسافر است !!!
.
.
آهنگ ها تنهایی را تسکین می دهند اما تسکین تنهایی ، تسکین درد نیست !!!
.
.
خنده را معنا ز سرمستی نکن
آنکه می خندد غمش بی انتهاسـت …
.
.
کمی زود بود ولی دعایت گرفت مادربزرگ …
پیر شدم !!!
.
.
وحشتناک است وقتی پیش من نشسته ای اما ندارمت …
.
.
حواسمان را جمع کنیم …
آدمها مثل موبایل ها low battery ندارند ؛ اکثرا بدون اخطار قبلی و خیلی ناگهانی تمام میشوند …
.
.
آنهایی که به جای فریاد زدن سکوت میکنند ، یک روز به جای اینکه صبر کنند در را باز میکنند و میروند …
.
.
بعد از مرگم دلم را جدا از من دفن کنید …
هیچ وقت منو دلم آبمان توی یک جوب نرفت !
.
.
سخته پول نداشته باشی ؛ سخته مشکلاتت زیاد باشه …
ولی سخت ترش اینه که روز تولدت فقط همراه اول بهت تبریک بگه …

 

عکس تو
بر عکس تو
مدام در آغوش من است …
.
.
تاریکی این خانه مرا میبیند و من این خانه را بی تو همیشه تاریک میبینم …
.
.
دلم مثل دیواری می مونه که هنوز ایستاده ، با آجرهایی که تک تکشون شِکَستَن …
.
.
پشت این بغض ، بیدی لرزان نشسته که خیال میکرد با این “یادها” نمیلرزد …
.
.
دل شکسته را بند هم که بزنی ، بی فایده است ؛ هر کاری بکنی باز هم غم و غصه از ترک هایش چکه می کند !
.
.
پشیمان اند کفش هایم که این همه راه را ؛ راه آمدند با نیامدن هایت …
.
.
شیشه های شکسته تعویض می شوند …
پل های شکسته ، تعمیر …
آدم های شکسته ، فراموش !!!
.
.
چشم گذاشتم و تو رفتی ، اما تا همیشه شمردن شرط بازی نبود …
.
.
موی سپید ، نمی پوشانمت تا به بخت سیاهم ، همه معتقد شوند …

 

من در میان مردمی هستم

که باورشان نمیشود تنهایــــم

میگویند خوش بحالت که خوشحالی

نمی دانند دلیل شاد بودنم باج به آنهاست

برای دوست داشتن مــــــــن

.

.

.

گاهی برای کشـیدنِ فـریـاد

هـزاران پیکـاســو هـم کـافـی نیسـت . . .

.

.

.

نبودن هایت آنقدر زیاد شده اند

که هر رهگذری را شبیه تو می بینم !!

نمی دانم غریبه ها ” تــــــــــــــــــــو ” شده اند

یا تو ” غریبـــــــــــــــــــــــــــه ” ؟؟!!

.

.

.

شـده ام مـعـادلـه ی چنـد مَـجهولـی !

ایـن روزهـا هـیـچ کـس از هـیـچ راهـی مـرا نـمـیـفهمـَد…

.

من چشمهایـــم را بستم و تو قایــم شدی ..

من هنـــوز روزها را می شــمارم!..

و تـــو پیدا نمیشوی !..

یا من بازی را بلــد نیستم !

یا تو جر زدی !

.

.

.

خدایا …!!

از تو دلگیرم …

گفته بودی حق انتخاب داری

پس چرا انتخابم درکنار دیگریست؟

.

.

.

کارم از یکی بود و یکی نبود گذشت،

من در اوج قصه گم شده ام….!

.

.

.

این روزها بُرد با کسی ست که بی رحم باشد

از دلتــــ که مایه بگذاری

ســوخـــــته ای . . .

.

.

.

زن که بـاشـے …

عـاشـق شـوے “چـشـم سـفـیـد” خـطـابـَت مـے کـنـنـد !

راسـت مـے گـویـنـد . .

چـشـمـانـَم سـفـیـد شـد بـه جـاده هـایـے کـه..

“تـو” ..

مـُسـافـر هـیـچـکـدام نـبـودے

.

.

.

توی مارپله ی زندگی ، مهره نباش که هر چی گفتن بگی باشه …!

تاس باش که هر چی گفتی بگن باشه !

.

.

.

کاش توی زندگی هم مثل فوتبال

وقتی زمین می‌خوردی و از درد به خودت می‌پیچیدی

یه داور می‌اومد از آدم می‌پرسید:می‌تونی ادامه بدی؟!

تو هم میگفتی نه ، باید برم بیرون . . .

.

.

.

بـــــرای کـــسی کــه رفــــتـنـی اســـت ، راه بــــاز کــــنـید

ایــــستادن و مــنـتظر مـانـدن ابـــلـهانه تـرین کـار دل اســت

.

.

.

نگـــــــران نباش،

حــــال مـــن خـــــــوب اســت بــزرگ شـــده ام …

دیگر آنقـــدر کــوچک نیستـم که در دلــــتنگی هـــایم گم شــــوم

آمـوختــه ام، که این فـــاصــله ی کوتـــاه، بین لبخند و اشک نامش ” زندگیست ”

آمــوختــه ام که دیگــر دلم برای ” نبــودنـت ” تنگ نشــــود…

راســــــتی، بهتــــــــــر از قبل دروغ می گویــــم…

” حــــال مـــن خـــــــوب اســت ” … خــــــوبِ خــــوب…

.

.

.

روزهایم گذشت اما روزگار از من نگذشت!

اما من از روزها و روزگار گذشتم ، بگذرید از من!

.

.

.

تاب ندارم

سخت است

با تو هستند

جلوتـــر

با دیگری یا جور دیگری . !

سخت است

چه رنگین کمان نحســـــی

.

.

.

درغروب سخت دنیا یاد یاران میکنم

درکویر خشک و سوزان رقص باران میکنم

زندگی مرگ است و مرگ هم زندگی

پس درود برمرگ و مرگ بر زندگی . . .

.

.

.

گاهی اوقات بی قانونی ؛

عجیب بیداد می کند در عاشقی ….

یکی دور می زند …

اما …. دیگری جریمه میشود

و تاوان میپردازد …

.

.

.

درد دارد …

وقتی همه چیز را می دانی …

و فکر می کنند نمی دانی …

و غصه می خوری که می دانی …

و می خندند که نمی دانی …

.

.

.

برهنه می آئیم

برهنه می بوسیم

برهنه می میریم

با این همه عریانی

هنوز قلب هیچکس پیدا نیست . . .

.

.

.

بزرگ ترین اشتباهی که ما آدما در رابطه‌هامون می‌کنیم این است که:

نیمه می‌شنویم ؛

یک چهارم می‌فهمیم ،

هیچی فکر نمی‌کنیم !

و دوبرابر واکنش نشون می دهیم . . .

.

.

.

وقتی که گوش ها زنگ زده اند

عاقلانه ترین کار ، سکوت است…

.

.

.

میان ابرها سیر می‌کنم

هر کدام را به شکلی می‌بینم

که دوست دارم . . .

می‌گردم و دلخواهم را پیدا می‌کنم

میان آدم‌ها اما . . .

کاری از دست من ساخته نیست

خودشان شکل عوض می‌کنند

بـرای اتـفـاق هـایی که نـمی افـتـد …

بـرای دستـی کـه نـگـرفـتم

بـرای اشکـی کـه پـاک نـکـردم

بـرای بـوسـه ای کـه نـبــود

بـرای دوسـتـت دارمـی کـه مـرده بـه دنـیـا آمــد

بــرای مـن کـه وجـودم نـبـودن اسـت

.

.

.

چشم بَـــــسته از فرسنگ ها می شناسمت…!

این تَـــــلاشت برای گم شُــدن مَــرا می خنداند…!

.

.

.

میدونی چی بیشتر از همه آدمو داغون میکنه ؟

اینکه هر کاری در توانِت هست

براش انجام بدی،بعد برگرده بگه :

مگه من ازت خواستم…..!

.

.

.

آنقدر به مردم این زمانه بی اعتمادم که میترسم هرگاه از شادی به هوا بپرم

زمین را از زیر پاییم بکشند…

.

.

.

ﮔﺎﻫـﮯ

ﺣﺘـﮯ ﺟﺮﺍﺕ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ

ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻡ ﺭﺍ

ﻧـﮕﺎﻩ ﮐـﻨـــﻢ ،

ﮐﻪ ﺑـﺒـﯿـﻨـﻢ

ﺟـﺎﻡ ﺧﺎﻟﯿـﻪ ، ﯾﺎ ﻧـﻪ !؟

.

.

.

وقتی خواستن ها بوی شهوت میدهند

وقتی بودن ها طعم نیاز دارند

وقتی تنهایی ها بی هیچ یادی از یار با هر کسی پر میشود

وقتی نگاه ها هرزه به هر سو روانه میشود

وقتی غریزه احساس را پوشش میدهد

وقتی انسان بودن آرزویی دست نیافتنی میشود

دیگر نمی خواهمت

نه تو را و نه هیچ کس دیگر را . . .

.

.

.

کاش مردان حرمت مرد بودنشان را بدانند

و زنان شوکت زن بودنشان را؛

کاش مردان همیشه مرد باشند

و زنان همیشه زن!

آنگاه هر روز نه روز “زن”،

نه روز “مرد” بلکه روز “انسان” است…

.

.

.

عمریستــ خـ‗__‗ــودم را به خریتـــــــ زده ام ….

دلــم برای آن روی سگــ‗__‗ـــم تنگــــــــ شده…

.

.

.

چه اســــارت بی افتخــــاری است در بنــــد حــــرف این و آن بــــودن . . .

.

.

.

به چه میخندی تو ؟ به مفهوم غم انگیز جدایی؟

به چه چیز؟ به شکست دل من یا به پیروزی خویش ؟

به چه میخندی تو ؟ نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد؟

یا به افسونگری چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد ؟

به چه میخندی تو ؟ به دل ساده من میخندی که دگر تا به ابد نیز به فکر خود نیست ؟

خنده دار است بخند . . .

.

.

.

گاهی اوقات باید بگذری و بگذاری و بروی ….

وقتی می مانی و تحمل می کنی ، از خودت یک احمق می سازی

.

.

.

صبر کن سهراب ! قایقت جا دارد؟

آب را گل کردند چشم ها را بستند و چه با دل کردند …

وای سهراب کجایی آخر ؟ … زخم ها بر دل عاشق کردن ، خون به چشمان شقایق کردند…

ای سهراب کجایی که ببینی حالا دل خوش سیری چند ؟

صبــــــــ ـــــــــر کن سهــــــــ ـــــــراب …!

قایقت جا دارد؟ من را نیز با خود ببر ، اینجا عاشقی بین مردم مرده است . . .

.

.

.

من فقط دارم سعی میکنم همرنگ جماعت شوم،

اما می شود کمی کمکم کنید!

آی جماعت…

شماها دقیقا چه رنگی هستید؟

.

.

.

شهر من اینجا نیست !

اینجا…

آدم که نه!

آدمک هایش , همه ناجور رنگ بی رنگی اند!

و جالب تر !

اینجا هر کسی

هفتاد رنگ بازی میکند

تا میزبان سیاهی دیگری باشد!

.

شهر من اینجا نیست!

اینجا…

همه قار قار چهلمین کلاغ را

دوست می دارند!

و آبرو چون پنیری دزدیده خواهد شد!

.

شهر من اینجا نیست!

اینجا…

سبدهاشان پر است از

تخم های تهمتی که غالبا “دو زرده” اند!

.

من به دنبال دیارم هستم,

شهر من اینجا نیست…شهر من گم شده است!

.

.

,

:: 9:44 ::  نويسنده : حمیدرضا زارعی

 

 سلام  بچه هاي وب گرد امروزم مثل بيشتر وقتا اس ام اس گذاشتم از اين كه اين همه نظر ميذارين و وقت نميكنم همشو بخونم ممنون...

هههههه من كه راست ميگم وليييييييييييييييييييييييييي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!

بيخيال بابا بفرماييد اس ام اس عشقولانه.

 

بیا و عاشقانه سلام کن
و بعد برای همیشه برو ...
دلگیر نخواهم شد
دیگر به دیدارهای ناگهانی...
دوست داشتنهای موقتی...
و رفتنهای بی خداحافظی
عادت کرده ام ...
 

 

 

صبحی که شروعش با توست،خورشید دیگر اضافیست!!!!

 
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی تو را با لهجه گلهای نیلوفر صدا کردم تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم .
 
 
خداوندا!عزیزم را تو یاری کن, پناهش باش و در حقش تو کاری کن, الهی هر چه میخواهد نصیبش کن, خدایا بر لبش لبخند جاری کن.
 
" غریبی ام " را باور کرده ام! دیگر او را با خود میبرم و دوستش دارم، از این مردمان که بودنم را نمی دیدند دور باید شد، دیر فهمیدم اما دور میشوم...
 
 

 

دیـشـب خـدا آهـسـتـه درِ گـوشـم گـفـت:
دیــــــگـــــه بـــَـســــــه...
بـاران از اشــک هــایــت خــجــالــت مـی کــشــد..
 


 

صبحی که به جای عـــشق با یک سیگـــار شروع شود.....
یک شروع دوبـــــاره نیست.......
امتداد پایان اســــــت......
برای کســـــی که دیگر امیــــدی به ادامه ندارد......

 
سیگار روشن کردن مثل روشن کردن تلویزیون برای دیدن خاطراته ، با هر کامی که میگیری فقط کانالشو عوض میکنی . . .
 
 
لعنت به تو ای دل
که همیشه جائی جا می مانی
که تو را نمی خواهند…!!
 

جـــور میکند خـــدا دَر و تخته را با هم...
همانطور که من و تو را آشـــنا کرد...
تــو شدی خـــاطره ســـاز...
من شدم خــــاطره باز...
 

امشب
دیوانگى در من بالا زده!
نه سکوت
نه موسیقى
نه حتى سیگار …
هیچ چیز و هیچ چیز
این دیوانگى را تسکین نمى دهد
جز عطر تنت لعنتى …
 
عشقی که ساده به دست بیاد ساده هم از دست میره!اما اگه عاشق کسی شدین که سخت بهش میرسین پای این عشق بمونین چون ارزششو داره. از بین هم نمیره!
 

بایدکه مهربان بودباید که عشق ورزید,زیراکه زنده بودن هرلحظه احتمالیست

من لیموشیرین زندگی توبودم
تموم شیرینی های زندگیموبه تودادم
اماچه زودتلخ شدم.....
وچه ساده منودورانداختی.......
 
 
مسئله نبودنت خیلی سخت شده
من فقط بابودنت تمرین کرده بودم
نبودنت روهنوزیادنگرفتم
چطورتونستی ازم امتحان بگیری.............!!!!!


پنج شنبه 15 فروردين 1392برچسب:, :: 12:7 ::  نويسنده : حمیدرضا زارعی

 

سلام به همه ی دوستای گلم خوبید؟

من حمیدرضا زارعی هستم مدیر وبلاگ دوستانه ها از این که بهم سر میزنید خیلی خوشحالم

امروز اومدم تا یه خورده اس ام اس بذارم که هم شما که میاین وبلاگم سرگرم باشید

هم خودم دلم گرفته یه جورایی سرگرم شم 

بشکست دلم کسی صدایش نشنید / آری ، دل مرد بی صدا میشکند .

.

.

 

زندگی کوتاهتر از آن است که عشق ورزیدن را برای لحظه آخر بگذاریم . . .

.

.

.

روز و شب فکر توام ، در خواب میبینم تو را  / خواب شب پوج است ، من بیدار میخواهم تو را

 

 

.

.

.

میگن عاشق ها عشقشون رو زیبا میبینن ، این دفعه که دیدمت زیباتر شده بودی

نمیدونم هر دفعه تو زیباتر میشی یا من عاشقتر !؟؟

.

.

..

راز دلت را به چشم هایت نگو ، چون میگریند و راز نگهدار نیستند . . .

.

.

..

.

در باغ دلم جوانه ای باید و نیست / شوق غزل ، ترانه ای باید و نیست

خواهم که تو را ببینم اما چه کنم / دیدار تو را بهانه ای باید و نیست . . .

.

.

.

دوستی برگ گلی نیست که بر باد رود / تشنه را آب محال است که از یاد رود . . .

.

.

.

آواز عاشقانه ما در گلو شکست / حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست

فرصت گذشت و حرف دلم نا تمام ماند / تنها بهانه ما در گلو شکست

تا آمدم که با تو خداحافظی کنم / بغضم امان نداد و وداع در گلو شکست . . .

.

.

.

آواز تیشه امشب ، از بیستون نیامد / شاید به خواب شیرین ، فرهاد رفته باشد . . .

.

.

.

 

چقد دلواپسی سخته / چقد دلشوره بی رحمه

دارم دق میکنم بی تو / دلت اینو نمیفهمه . . .

.

.

.

.

برای یک ثانیه عاشقم باش ، من باتری ساعتم را در می آورم  . . .

.

نقش یک درخت خشک را در زندگی بازی میکنم

 نمیدانم که باید چشم انتظار بهار باشم یا هیزم شکن پیر . . .

.

.

.

زنگ زدم ۱۱۰ ازت شکایت کنم اخه تو قلبمو دزدیدی بهم گفتن تو هم

همینو گفتی آره شیتون !!!؟؟

.

.

.

 

آسمان را قسمت کردند : تکه ای برای برکه . . . تکه ای برای رود . . .

تکه ای برای دریا . . . دلم را قسمت کردند : تکه ای برای تو . . . تکه ای برای

تو . . . تکه ای برای تو . . .

.

.

.

 

به دنبال گناهی هستم که مجازاتش تبعید به قلب دوستان قدیمی باشد .

فقط حرف از آزادی نزن که دوست دارم تا ابد زندونی قلب تو باشم . . .

.

.

.

 

.

عشق رازی است مقدس ، برای کسانی که عاشقند

عشق برای همیشه بی کلام میماند

 اما برای کسانی که عشق نمی ورزند

 عشق شوخی بی رحمانه ای بیش نیست . . .

.

.

.

من گریزانم از این شکل حیات و از این غربت تلخ که به اجبار به پایم بستند

می گریزم از عشق و تو ای نازترین خاطره ها همه جا در پی تو می گردم . . .

.

.

.

“زندگی” پژمردن یک برگ نیست

بوسه ای در کوچه های مرگ نیست

“زندگی” یعنی ترحم داشتن

با شقایق ها تفاهم داشتن . . .

.

.

.

 

در این سرای بی کسی، کسی به در نمی زند

به دشت پر ملال ما، پرنده پر نمی زند . . .

.

.

.

هر کسی بوسه ستاند ز لب یار کسی / بی گمان دست در آغوش نگارش ببرند

.

.

.

گر نیایی تا قیامت انتظارت میکشم ٬ منت عشق از نگاه پر شرابت میکشم

ناز چندین ساله چشم خمارت میکشم ٬ تا قیامت باقی ست اینجا انتظارت میکشم . . .

.

.

.

 صدای آب میآید ٬ در حوض دلتنگیم چه میشوئی ؟

کمی آهسته تر … ماهی کوچک دلم را در میان دستانت نمیبینی ؟؟

.

.

.

.

نمی دانم چرا این گونه است ؟ وقتی نگاه عاشق کسی به توست

میبینى ٬ اما ، دلت بسته به مهر دیگرى است

بی اعتنا می گذرى و عاشقانه به کسى می نگرى که دلش پیش تو نیست . . .

.

.

.

.

 

.

.

هر رهگذری محرم اسرار نگردد ، صحرای نمک زار ، چمن زار نگردد

هرجا که رسیدی مکش طرح رفاقت ، هر کس که به تو یار وفادار نگردد . . .

.

.

.

 یاد تو چندیست که مهمانم شده ، خاطراتت آفت جانم شده

هر چه میگویم سخن از یاد توست ، در سکوت من فقط فریاد توست

.

.

.

.

کلامت گرم و شیرین چون ترانه ، نگاهت دلفریب و شاعرانه

منم قایق به روی موج دریا ، تویی ساحل ، تویی لطف کرانه . . .

.

.

.

.

.

دلشوره اگر در دل من هست توئی تو / صد خاطره در محفل من هست توئی تو

غیر از تو کسی در دل من جای ندارد / یک چیز اگر حاصل من هست توئی تو . . .

.

.

.

بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد

رنج گل بلبل کشید و برگ آن را باد برد . . .

 

 

.

.

.

.

 

لحظه ای با من بیا باران شویم / در نگاه شاپرک مهمان شویم

لحظه های دور از همه تردید ها ٬ در جوار عاشقی پنهان شویم

بشکنیم تصویر بغض کوچه را ٬ خسته کنار هم گریان شویم . . .

.

.

.

 

خدا کند که بدانی که چقدر محتاج است ٬ نگاه خسته من به دعای چشمانت

تو هیچ وقت از پس صبر من بر نمیآئی در انتظار ٬ چه خالیست جای چشمانت . . .

.

.

.

 تا حالا شده شوخی شوخی به چشام نگاه کنی تا بفهمی جدی جدی دوست دارم ؟

.

.

.

 

برای من مهم نیست که وقتی کسی تنهاست به فکر من باشه

برای من این مهمه که وقتی اطرافش شلوغه ٬ قلبش به خاطر من میتپه . . .

.

.

.

ای کاش که از حال دل من خبرت بود / ای کاش دمی ار سر کویم گذرت بود

من مرغ اسیرم که ندارم پر پرواز / ای کاش که کاشانه من زیر پرت بود . . .

.

.

.

ما طعم شیرین یافتن را در طعم تلخ از دست دادن یافتیم

و در این میان سهم ما تنها یک یادت به خیر ساده بود . . .

.

.

.

.

کاش میشد عشق را آغاز کرد / با هزاران  یاس آن را ناز کرد

کاش میشد شیشه غم را شکست / دل به دست آورد نه اینکه دل شکست . . .

.

.

.

دیوارها اگر چه متهم به ایجاد فاصله هستند ، اما این دستان دیوار ساز ما است

که تبرئه میشوند . . .

.

.

.

کدوم رو دوست داری برات بفرستم !؟

قل(ب)م !؟

ر(و)حم !؟

ج(س)مم !؟

یا حروف توی پرانتز !!؟

.

.

.

من شکستم تا تو را عاشق کنم / بعد من باران فقط آب است و بس

هر که بعد از من سراغت را گرفت / زشت یا زیبا فقط خواب است و بس . . .

.

.

.

نور مهتاب برای عاشق شدن ایده ال است ، فقط تنها ایرادش این است

که ممکن است فردا در زیر نور آفتاب ، عشق مهتابی ات را فراموش کنی . . .

.

.

.

دوست دارم از ته دل ٬ دلی که پر پر میزنه / دلی که ساز عشقتو از همه بهتر میزنه

دوست دارم حتی اگه یه شب به خواب من نیای / عاشقتم مثل همه حتی اگه منو نخوای

.

.

.

ببخشید ، مهرتون تو دلم جا مونده بود ، اس ام اس دادم دنبالش نگردی . . .

.

.

.

شونه هام وقف سرت وقف تموم گریه هات / چشم من وقف نگات ، وقف تموم خنده هات

گوش من وقف صدات ، وقف تموم قصه هات / دل من وقف وفات ، وقف تموم غصه هات

عمر من هدیه به تو ، وقف تمام لحظه هات . . .

.

.

.

پت ! پت ! پت ! پت ! پت !

پت ! پت ! پت ! پت!

پت ! پت ! پت !

پت ! پت !

این صدای موتور قلب منه که از دوریت ، به پت پت افتاده !!!

.

.

.

دارم میرم نگو نرو ، هوا هوای رفتنه / هرچی بوده تموم شده ، چاره ما گذشتنه

دارم میرم تا سرنوشت ما رو به بازی نگیره / خوب میدونم این عاشقی از یاد هر دو مون میره . . .

.

.

.

خود را به که بسپارم وقتی که دلم تنگ است / پیدا نکنم همدل ، دل ها همه از سنگ است

گویا که از این وادی از عشق نشانی نیست / گر هست یکی عاشق ، آلوده به صد رنگ است

.

.

.

شب مهتابی چه خوش است برای دیدن یار

اما چه کنم دیوار بلند است و نگاه ها بسیار . . .



سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:اس ام اس عاشقانه؛احساسی,گلچین اس ام اس, :: 10:17 ::  نويسنده : حمیدرضا زارعی

 

سلام دوستان امروز حالتون چطوره خوبید؟

من که خوبه خوبم و امروز بعد از چند روز اومدم بآپم و برم!

 خدا کنه باهاش حال کنید....

 

قابل توجه آقایان: با توجه به در نظر گرفتن قیمت جدید سكه دیه از مهریه ارزانتر است.. حالا تصمیم با شماست.

 

عشق آلوچه نیست که بهش نمک بزنی،
دختر همسایه نیست که بهش چشمک بزنی،
غذا نیست که بهش ناخونک بزنی،
رفیق نیست که بهش کلک بزنی
عشق مقدسه , باید جلوش زانو بزنی !!

 

تست کنکور هنر:
اولين هنري که پس از ديدن چهره آرايش کرده دختران امروزي به ذهن شما متبادر ميشود چيست؟
الف: مينياتور.
ب: صافکاري، بتونه کاري و نقاشي اتومبيل!!!!
ج: آسفالت كوچه بغلي!!!!
د: من به ناموس مردم نگاه نميکنم .

 

يك مورچه و يك زرافه باهم ازدواج مي كنند شب عروسي مورچه گم مي شه بعد از يك هفته پيداش مي شه بعد زرافه بهش مي گه اين همه مدت كجا بودي مورچه مي گه :تو راه بودم كه بيام بوست كنم
اتل متل جدائی عروسکم کجایی؟ گاو حسن پریشون یه دل دارم پر از خون عشقم رفته هندستون خونم شده قبرستون یه عشق دیگه بردار یه دنیا غصه بردار اسمشو بذار بچگی تا آخر زندگی آچین و واچین تموم شد عمر منم حروم شد.

 

زوج جوانی کنار ساحل نشسته بودند. آقاهه می پرسه: عزیزم من اولین عشق تو هستم؟ خانمه می گه: بله، البته که هستی... من نمی دونم چرا شما مردا همه تون همین سوال تکراری رو می پرسید.

 

در یک همایش بزرگ مردی که کیف پول خود را با موجودی 10هزار دلار گم کرده بود، اعلام کرد که به یابنده کیف پول 100 دلار جایزه خواهد داد. شخصی از انتهای سالن فریاد زد: من 150 دلار می دهم.

 

خر پير وقت مردن به خرهاي ديگر وصيت کرد وگفت 1- بر سر يه مشت علف دعوا نکنيد 2- گورخررا دوست بداريد پسر عمويتان است 3- ترکها با ما هيچ نسبتي ندارند الکي خود را به ما نسبت ميدهند اصليت ما از تهران است.


يه امريكاييه ميخواد حال اردبيليه رو بگيره ميبرتش امريكا بهش ميگه زمين رو بكن اونم ميكنه بعد از ده متر كندن ميرسن به يه سيم . امريكاييه ميگه اين يعني ما صد سال پيش تلفن داشتيم تركه ميگه حالا تو بيا بريم اردبيل. اونجا بهش يه بيل ميده ميگه بكن صد متر ميكنن به هيچي نميرسن تركه ميگه اين يعني ما صد سال پيش موبايل داشتيم.

دولت برای کاهش قیمت تخم مرغ به خروسهای ولگرد وام ازدواج میدهد

 

به یارو میگن پاشو سحره..میگه باشه فردا بهش زنگ میزنم.

 

یارو  می ره مسابقه قرآن ، نوبت اون که می شه براش سوره بنی اسرائیل می افته اونم از مسابقه انصراف می ده!!!

 

یارو صد هزارتا صلوات نذر می کنه میره ورزشگاه آزادی میگه جمیعاْ صلوات.

 

يه روز زمان جنگ موشكي زدند بغل حمام زنانه زنها لخت از حمام فرار كردن روز بعد جوانها شعار دادند:جنگ جنگ تا پيروزي - صدام بزن جا ديروزي.

 

غضنفر با دوستش با لگد می زدن تو شکم همدیگه. يکي از اونجا رد مي شده مي گه شما دو تا دردتون نمي گيره ؟ غضنفر مي گه نه پوتين پامونه!

 

به گربه چینی می گن اسمت چیه ؟ میگه: میونگ!

 

یارو ميره نماز جمعه هي شعار برعليه امريکا ميدن جو ميگيرتش ميره ميکروفن رو ميگيره ميگه : خواهرا بيزحمت هفته ديگه نياين ميخوايم فحش ناموس بديم.

 

تابلوهاي بين راهي در 5 کيلومتري شهرها... قم : لطفاً با وضو وارد شويد!... قزوين: لطفاً با رکو وارد شويد!... رشت: از غيرت خود بکاهيد!... آبادن: پاريس 5 کيلومتر!... تبريز: پايان تمام محدوديتها.

 

پیرزنه تو اوتوبوس هی می گفته نی نای نا نای نی نای نای، همه هم دست میزدن براش. بعد یهو دست می کنه تو کیفش دندوناشو در میاره میگه نیاوران نیگه دار!

 

از غضنفر مي‌پرسن: شما كجاي تهران مي‌شينيد؟ مي‌گه: هرجا كه خسته شم!...

غضنفر با خدا قهر می کنه، صبح که از خونش میاد بیرون میگه: به امید بعضی ها‎!

 


از غضنفر میپرسن میگن نظرت درباره پیام بازرگانی چیه ؟ میگه خیلی جالبه تازه بینش فیلم هم نشون میدن.

 

حیف نون خواب می بینه که روز قیامت شده. می گن هر کسی یه آدم خوب همراه خودش بیاره می ره بهشت. اولی یه شهید میاره، می ره بهشت. دومی یه جانباز میاره، می ره بهشت. حیف نون یه فرغون خالی دستش می گیره میاد. ازش می پرسن این چیه؟ می گه برید کنار، توش مفقود الاثر خوابیده!!

 

عزرائیل میاد سراغ غضنفر... ترکه خودشو می زنه به مردن!

 


هویجه با مامانش میره بیرون وسط راه به مامانش میگه مامان آبهویج دارم. 

حیف نون می ره کتابخونه، داد می زنه یه ساندویچ بدین با سس اضافه.
آقاهه بهش می گه: آقا! اینجا کتابخونه هست.
حیف نون می گه: ببخشید... بعد یواش در گوش آقاهه می گه: یه ساندویچ بدین با سس اضافه!

 

 

 

 

 



یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:, :: 10:51 ::  نويسنده : حمیدرضا زارعی