درباره وبلاگ


"مجنون" که شدی،حال مرا میفهمی... "لیلا"ی تمام قصه ها نامردند...
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان
دوستانه ها
. . . . . . . آری که چه بی رحمانه آمده است که بماند برای همیشه . . . . . . . . . . . . . . . . . . . غم تو در دل من. . . . . . . . . . . .




 

دفتر مشق سارا...

معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا...دخترک خودش را جمع و جور کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانم؟

معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد : (چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ ها؟

فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی بی انظباطش باهاش صحبت کنم )

دخترک چانه لرزانش را جمع کرد... بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :

خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن...  اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه... اونوقت... 

اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنوسم... 

اونوقت قول می دم مشقامو بنویسم... 

معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا

و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد...

 

 

 



دو شنبه 29 مهر 1392برچسب:, :: 16:59 ::  نويسنده : حمیدرضا زارعی

لعنت به خیابان های شهرمان؛که فروختن مواد در آن ازاد است

اما گرفتن دستان کسی که دوستش داری در آن جرم است...

 

 

نمیدانم چرا؟

چرا  پیله ام به تو شاید فقط با تو، پروانه بودن را تجربه خواهم کرد

 

 

به سلامتی عاشقی که وقتی ازش پرسیدن چرا ناراحتی ؟

گفت:تاحالا پشت ماشین عروس عشقت بوق زدی؟

 

 

چه مسخره است سوال امتحان که میگوید جای خالی را پر کنید...

من اگر میتوانستم؛جای خالی تو را پر میکردم.

 

 

نبودن هیچکس سخت نیست؛فراموش کردن یک" بودن" سخت است

 

 

 

بهم میگن سیگار نکش تهش نابودیه...

تو دلم خندیدم گفتم به تهش رسیدم که سیگاری شدم.

 

 

من بیهوده سوختم

درست مثل یک سیگار روشن وسط لبهای کسی که سیگاری نیست...

 

 

خاموشی بهانه است؛ مشترک مورد نظر قصد فراموشی دارد.

 

 

بودنت برای من همیشگیست فرقی نمیکند چه درکنار من چه در خاطر من!



پنج شنبه 18 مهر 1392برچسب:, :: 10:16 ::  نويسنده : حمیدرضا زارعی

 

 

زندگی راه درازیست ، حریفش مرگ است

 



عمر یک غصه و پایان ظریفش مرگ است


 


زیستن پرسش سختیست که عمری با ماست

 



پاسخ منطقی و نرم و لطیفش مرگ است

 

 



این طرف رهگذری ، نام عزیزش انسان

 

 


آن طرف همسفری ،اسم شریفش مرگ است

 

 


داغ یاران سفر کرده چه سنگین داغیست

 

 


داغی آن گونه که یک سوز خفیفش مرگ است

 

 


زندگی یک غزل نیمه تمام است ای دل

 

 


که به هر وزن بگوییم ردیفش مرگ است

 

 

منو ببخش به خاطرت دوباره چشمام شده خیس

 

یا مثل من اگه کسی به فکر دردایه تو نیس

 

خودت میدونی که برام از خودمم مهمتری

 

ببخش که هر شب از تویه فکر و خیالم میگذری

 

ببخش اگه هرجا میری دلم برات شور میزنه

 

تا برنگردی پیش من دلواپسی مال منه

 

بخش اگه هر دفعه من تو آشتی پیش قدم میشم

 

مغرورم اما پیشه تو تازه خود خودم میشم

 

از سر شوق عشق اشکی که رویه گونمه

 

ببخش میلرزه دلم وقتی سرت رو شونمه

 

وقتی تورو میبینمت نگام همش سمته تو

 

تموم آآرزوی من دید لبخند تو

 

اگه دلتو میزنه حرفای پر محبتم

 

دلخور نشو از دست من بزن به پایه غیرتم

 

صحبت رفتن که میشه بی اعتنایی میکنم

 

ببخش اگه محبتو از تو گدایی میکنم

 

ببخش گه روی دلم اسم تورو حک میکنم

 

وقتی دلت میگیره من به بودنم شک میکنم

 

بخش اگه به یاد تو پلکامو رو هم میزارم

 

هر شب تو رویای منی چه کار کنم؟؟«دوستت دارم»

 

وقتی یکم تو خودمم اون لحظه های بی کسی

 

خودم میفهمم عزیزم که واسه من دلواپسی

 

وقتی میبینی که چشام دوباره بارونی شده

 

چه مهربون میشی گلم وقتی میپرسی :چی شده؟!!

 

پر از غروره دلم من ولی تو بی افاده ای

 

تعارف نمیکنم گلم تو خیلی صاف و ساده ای

 

وقتی محبت میکنی غم های قلبم میمیره

 

نمیدونم چرا ولی بیخودی گریه ام میگیره

 

از سر تقصیرات من تو خیلی ساده میگذری

 

هر جوری که حساب کنم بازم تو از من خیلی بهتری

 

دلت شکست فدات بشم

 

اما قسم به جون تو خودم با اشکام جوش میدم اون دل مهربونتو

 

 



دو شنبه 15 مهر 1392برچسب:, :: 16:58 ::  نويسنده : حمیدرضا زارعی

 

خداییش یه پسر هیچوقت نمیتونه به این تمیزی پراید رو از روی جوب رد کنه 

.

.

.

.

rahafun.com ranandegi 2khtar عکس رانندگی خوب دخترها

 

http://axgig.com/images/75245406251603653383.jpg

 

حواستونو جمع کنید مث اینا نترشید

 

 

 

 

 



یک شنبه 7 مهر 1392برچسب:, :: 16:19 ::  نويسنده : حمیدرضا زارعی