درباره وبلاگ "مجنون" که شدی،حال مرا میفهمی... "لیلا"ی تمام قصه ها نامردند... آخرین مطالب آرشيو وبلاگ
پيوندها
تبادل لینک هوشمند نويسندگان دوستانه ها . . . . . . . آری که چه بی رحمانه آمده است که بماند برای همیشه . . . . . . . . . . . . . . . . . . . غم تو در دل من. . . . . . . . . . . .
امشب جایی نری میخوام بشمرمت جوجو یلدات مبارک محفل آریاییتان طلایی ، دلهایتان دریایی ، شادیهایتان یلدایی ، پیشاپیش مبارک باد این شب اهورایی
ادامه مطلب ... شنبه 30 آذر 1392برچسب:, :: 11:14 :: نويسنده : حمیدرضا زارعی
امیدوارم روزای زمستونیتون مثل دل من که از عشقتون لبریزه گرم باشه . روزای زمستونیتون قشنگ آهای اینایی که هر روز میاین و به ما سر میزنید ماکه نمیتونیم محبتاتون رو جبران کنیم لا اقل چایی تون رو بخورید تا خستگیتون دربیاد
آخیش خستگیموووووون در رفت!
سه شنبه 26 آذر 1392برچسب:, :: 11:27 :: نويسنده : حمیدرضا زارعی
حافظ: اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند بخارا را
صائب تبریزی: اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را
هر آن کس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را
شهریار: اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم تمام روح اجزا را
هر آن کس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دل ها را
محمد عیادزاده: اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنیا را
نه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا را مگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟
و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلاً که با جراحی صورت عمل کردند خال ها را
نه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پا ها را فقط می خواستند این ها، بگیرند وقت ما ها را.....؟؟؟
ادامه مطلب ... یک شنبه 24 آذر 1392برچسب:, :: 11:56 :: نويسنده : حمیدرضا زارعی
تنهایى راه رفتن سخت نیست … !
از تنهایی بمیـــر
آدم باید یکیو داشته باشه که هر وقت
خسته
پکر
داغون
عصبی
و مریض بود
ازش نپرسه
چرا؟
فقط دستت رو بگیره و بگه :
بلند شو بریم یه دور بزنیم، دوست ندارم این شکلی ببینمت ...
روی هرکی دست گذاشتیم
تــــــــــــــــو چه میفهمی :
بچه ای گریه میکرد و میگفت:
بغض میکنم از ترس روزهایی که سهممان از هم فقط یک یادش بخیر باشد...
هی تـــــــو!
آنگاه که خنده بر لبانت میمرد / چون جمعه پاییز دلم میگیرد
كلا دوتا چيز آدمو مجبور ميكنه ك دست ب هركاره خطرناكي بزني....
راستي بگو بينم هنوزم باهاشيا
ای کاش یا بودی یا از اول نبودی
برو ای پیچک من دو شنبه 18 آذر 1392برچسب:, :: 16:18 :: نويسنده : حمیدرضا زارعی
سلام دوستان امروز یه کم حال و حوصله به علاوه ی مقداری دل و دماغ داشتم پس سعی کردم که مطالبمو یه جورایی بهتر از هر روز انتخاب کنم و بیشتر وقت بذارم امیدوارم که بپسندین و اگه کم و کاستی بود به بزرگواریه خودتون ما رو ببخشید و بهم خبر بدید وانتقاد سازنده هم یادتون نره...
آدم حسابی نیستم
همیشه خودت باش! ...ﮐﭙﻲ ۱۰۰ﺗﻮﻣﻦ ﺑﻴﺸﺘﺮ نیست
اگر همه آرزوها برآورده میشدند ، هیچ آرزویی برآورده نمیشد
ای دل دیوانه ، بشنو این مرام زندگی ست
اگه بخوای جوری زندگی کنی که به کسی بدهکار نباشی ، آخرش یه زندگی به خودت بدهکار میشی …
وقتی عطرش یادت بمونه ، بدون که کَلَکِت کنده س !
ما مردمانی هستیم که به راحتی به هم دروغ میگوییم ولی بزرگترین معیارمون برای دوستی صداقته …
هر غلطی رو انجام دادن اسمش پایه بودن نیست ، خریته …
دختری از برادرش پرسید : عشق یعنی چی ؟
نگران کفش های کهنه ام بودم ؛ یکی را دیدم پا نداشت !
بین اینهمه که جان آدم رابه لب میرسانند…تنها نام عزرائیل بد در رفته است…
میان مرغان مهاجر ، آنکه در انتهاست شاید ضعیف ترین باشد اما او دلبسته ترین است !
اختلاف طبقاتی ؛ یعنی :
زندگی سزای کسی ست که به شکم مادرش لگد میزند !!!
خدایا حسش نیست ، تو خودت جریانو میدونی دیگه ؟!
بهتره نداشته باشمت!تا اینکه داشته باشم و ندانم با چندنفر شریکم...
روزگاریست ! همه از هم دورند , همه از هم بیزار نا رفیقی باب است نامردان بسیار سهراب؟ کاش میگفتی که "خانه دوست کجاست؟!"
من باکناریت….کنارنمیام…..کنارمیروم
قبل رفتن به جهنم این دیالوگ را خواهم گفت : خدایا ببخش که ناامیدت کردم …
یه سفره ی ساده نه آب پرتقال و نه نوشیدنی های بالا شهری که چایی خودمون ؛ رنگارنگی سفره مهم نیست ، مهم چندنفری هستن که دورش نشستن ، پر از عشق ، پر از محبت …
هرچه آید به سرم باز بگویم گذرد
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی آدمااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ در مقابل یک فرد معلول با سرعت کم راه بروید !
اگه یه نفر بهمون خیانت کنه ازش متنفر میشیم اما اگه یه نفر به خاطر ما به یه نفر دیگه خیانت کنه عاشقش میشیم … خیلی جالبه !!!
دم زندگی گرم یه عمره داره بدون گارنتی مارو سرویس میکنه !
گاهی شما آگاه نیستید از میزان تاثیر لبخندتان بر کل روز یک نفر؛
آدما را به اندازه لیاقتشون دوست بدار و به اندازه ظرفیتشون ابراز کن
کاش شعور یک عده برسه نر بودن یک جنسیت است و مرد بودن یک هویت؛ زیادند دخترانی که نر نیستند ولی خیلی مرد هستن
پدر همون کسی هست که لرزش دستش دیگه چیزی از چای تو استکان باقی نگذاشته ولی بهت میگه به من تکیه کن
بهتر است دهان خود را ببندید و ابله به نظر برسید تا اینکه آن را باز کنید و همه ی تردید ها را از میان ببرید
آرزویی بکن ... گوش های خدا پره از آرزو و دستاش پره از معجزه.. آرزو کن ... شاید کوچکترین معجزه اش بزرگترین آرزوی تو باشه.
وقتی داری یواشکی یه غلطی میکنی.... علاوه بر چپ و راست، بالارم یه نیگا بنداز!
یک شنبه 17 آذر 1392برچسب:, :: 12:20 :: نويسنده : حمیدرضا زارعی
تنها بودن قدرت می خواهد ، و این قدرت را کسی به من داد ، که روزی می گفت تنهایت نمی گذارم …
تقصیر تونیست
مقصر معلم دستور زبان فارسی بود
که به من نگفت
"من" باهر "تویی" "ما" نمیشود!
لامصب از سگ وفادار تره این ” تنهایی ”
ساعتها زیر دوش به کاشی های حمام خیره می شوی
غذایت را سرد می خوری ناهار ها نصفه شب ، صبحانه را شام!
لباسهایت دیگر به تو نمی آیند، همه را قیچی می زنی!
ساعتها به یک آهنگ تکراری گوش می کنی و هیچ وقت آهنگ را حفظ نمی شوی!
شبها علامت سوالهای فکرت را می شمری تا خوابت ببرد!
تنهائی از تو آدمی میسازد که دیگر شبیه آدم نیست…
روزهای من اینگونه و شبهایم اصلاً نمیگذرد.
چهار شنبه 13 آذر 1392برچسب:, :: 16:42 :: نويسنده : حمیدرضا زارعی
|