درباره وبلاگ


"مجنون" که شدی،حال مرا میفهمی... "لیلا"ی تمام قصه ها نامردند...
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان
دوستانه ها
. . . . . . . آری که چه بی رحمانه آمده است که بماند برای همیشه . . . . . . . . . . . . . . . . . . . غم تو در دل من. . . . . . . . . . . .




Image result for ‫غمگین‬‎

ایـــن روزهـــا هــــوا خیلـــی غبـــار آلــــود اســـت؛
گـــرگ را از ســـگ نمــی تـــوان تشخیـــص داد !
هنگـــامـــی گـــرگ را می شنـــاسیـــم؛
کـــه دریـــده شـــده ایــــم
.
.
.
دروغـــ رو هــمــه مــیــگـــن ؛
امــا اونــجــاش بــه آدم فــشــار مـــیــاد
کــه هــمــراه بــا شــنــیـــدن ِ دروغ
خــر هـــم فـــرض بــشـــی …
.
.
.
می خواهی قضاوتم کنی ؟
کفش هایم را بپوش
راهم را قدم بزن
دردهایم را بکش
سال هایم را بگذران
بعد قضاوت کن !
.
.
.
بـرایِ قـــد کشــیدنــم ،
خیــلی هـا ..
کــوتـــــاه آمــدنــد …!
.
.
.
اعتقادات هر کسی‌ مثل مسواکه ،
خواهشا تو حلق بقیه نکنین !
.
.
.
اگه کثافت رو با خودکار معطر بنویسی هم
چیزی از معناش کم نمیشه !
درست مثه آدمهای گندی که
لباس و آرایش و موقعیت خوب دارن !
.
.
.
اینـجــــا ، زمین …
ارزانــــتر از هـمه چـــــیز ، انــسان !
نـــــرخَ ش هـــــم بـــــروز نــیست !
امّــــا ،
مصـــرفـش تـــــاریـــــخ دارد !
سلام ، تـــــولــــــیدَش !
و انــــــــقضـــایــــــــش ؛
خــــداحــــافــــظ !
.


.
.
نسلـی هستــیـم ،
که روزهــا میخــوابیــم..
و شبــهـا بیـــــداریـــم !
چــون..
تــاریـکی شب ، بـــرامــون..
قــابــل تحمـّـل تــر از “تـــاریــکی” روزهــامــونــه !
.
.
.
اگر آزادی همزاد وفاداری نباشد دنیا طویله می شود…
.
.
.
انسان های ساده را احمق فرض نکنید ؛
باور کنید آنها خودشان نخواستند که “هفت خط” باشند …
.
.
.
مــزرعـه را..
ملـــخ هــا جــویــدنــد !
و مــا ..
بــــرایِ  کـلاغهــا “متـــرسک” سـاختــــیم !
و ایـن بــود ،
شــروعِ  جـــــهالــت…!
.
.
.
آرزوی کسی نباش
آرزوی آدم ها قیمت دارند
جایگزین دارند
تاریخ مصرف دارند!
.
.
.
.
چـه غــم انگــــیـز اسـت ..
ســرنــوشـتِ مــاهــیِ کــوچــک ..
وقتــی ،
بــه هــوایِ جُــفتِ خــود ..
بــه اقــــیـانــوس مــی زنــــد ..
و نهــــــنگ هــــا ..
عــاشقَـش مــی شـــونـــــد !
.
.
.
نیمه گمشده را بیخیال شو لطفا ، اگر سهم تو بود که گم نمی شد !
همین نیمه ای که هستی رو پیدا کن …
.
.
.
بسیاری از شکست های زندگیم
به خاطر دروغ هایی بود که باید می گفتم اما نگفتم !!
.
.
.
بعضی ها ،
هیچ وقت آدم نمی شوند !
در چرخه ی تکامل …
چگونه ظاهرِ آدم یافتند ، نمیدانم !
خصلتشان زخم زدن است !
و
خراشیدنِ روح !
حالا تو بگو ،
چگونه در کنارِ چنین گرگهایی ..
اگر چنگ در نیاوری !
دوام می یــابــی !
.
.
.
یه میز هرچقدرم که گرون قیمت و شیک و سلطنتی باشه
اگه ۴تا پایه ش مثل هم و یه اندازه نباشن میز نمیشه …
کسی رو پیدا کن که پایه ت باشه !
.
.
.
با کسی زندگی کن که مجبور نباشی
یه عمر برای راضی نگه داشتنش فیلم بازی کنی . . .
.
.
.
تـــا زمــانــی کــه ..
خــواستـه ای از کسـی نـــداری …
خــواستـــنـی هستـی !
.
.
.
این جا
آنقدر شاعرانه دروغ می گویند
و آنقدر در دروغ هایشان شاعر می شوند
که نمیدانم
در این سرزمین
با اینهمه فریب
چگونه ست که دلم هنوز
خواب باران را دوست دارد!
.
.
.
یک بار ، یک بار و فقط یک بار می توان عاشق شد …
عاشق زن ، عاشق مرد ، عاشق اندیشه ، عاشق وطن ، عاشق خدا ، عاشق عشق …
یک بار و فقط یک بار … بار دوم دیگر خبری از جنس اصل نیست !
.
.

.
.
هیچکـــس نمـی دانــد
چقــدر جـایِ شـادمـانیهـای بـی سـبب در دل نســلِ مـا خـالیسـت …!
.
.
.
آهای روزگار !
برایم مشخـــص کن
اینبــار کــدام سازت را کوک کــرده ایی تا برایم بزنـــی
می خواهـــم رقصــم را با سازت
هماهنگ کنم … !
.
.
.
یکدیـــ ! ــــگر را گـــــــــم کرده ایم
تا یــــــ ! ــــکی دیگر را پیدا کنیم
به همین سادگی… !
.
.
.
الان که کلی حرف واسه گفتن داریم
دیگه زنگ انشا نداریم . . !
.
.
.
بعضی ها خود را یکرنگ می پنـــدارند
آری به راسـتی یک رنــگنــد !
اما سپـــیــــد را کافیست یکـــبار با منــشـــور گـــذر زمـان دیــدشــان
تا فهــمیــد کــه همه رنـــگهـای عــالم رابلـــدنــد !
.
.
.
روزها نمی گذرند،
ما میگذریم
از هم
و هیچکس سوالى نکرد
حداکثر سرعت مجاز چه بود . . !
.
.
.
مردم این روزها قیمت هر چیزی رو میدونن ،
ولی ارزش هیچی رو نمیدونن ..!
.
.
.
بزرگتــرین اشتبــاه یک مـَرد اینـه کـه
بـه مَـرد دیگـه ای فرصـت ایجــاد لبخـند
روی لبهـای زنِ موردِ علــاقه اش رو بـده
.
.
.
همیشه چوب ســــــــوختنی نیست … خـــــوردنی هم هست
ما گاهی چوبِ ســـــــادگیمون رو میـــــــــخوریم . . .
.
.
.
قانون روی میز است و عدالت زیر میز!
.
.
.
ایــنـجـــــــا …
دســت هــر کـــس را کــه مـیـگـیــــری بــرای {بـلـنــــد شـــدن}
آمـــاده مــی شــــود بــرای {ســـوار شــــدن}
.
.
.
این دیوانگیست …
که همه شانس ها را لگدمال کنیم بخاطر اینکه
در یکی از تلاشهایمان ناکام مانده ایم . . .
.
.
.
آدم هزاران متر زیر خط فقر باشه اما ۱میلیمتر هم زیر خط فهم نباشه !
.
.

.
.
زمین جایگاهی برای فرار ندارد
آسمان بمب و موشک می بارد
ستاره های نگهبان هم که می پایند
مانده ام پایبند کدام عشق بمانم
به زندگی …
.
.
.
سَـــرسَـــری رد شـــو ،
و ..
زنـــــدگـــــی کـن !
دقّــــت ،
دق اَت مــــی دهـــــد !
.
.
.
اعتماد های رفته
مرام های مرده
باور های زنده به گور شده
بر کدامین
مزار فاتحه بخوانم
.
.
.
نـــدیـــــــده ای ؟
همـان انـگشت ،
که “مـاه” را نشـان میــداد ..
“مــاشــه” را کـــشـــــیـــد !
.
.
.
لانـــه ات را ،
بـــر حبــابِ حــوصلــهء مـــردُمــان نـــساز !
تــــا ،
آوارهء بیحــــــوصـلگــی شــــان نـــــشوی !
.
.
.
آدمها می روند و یادشان می رود بگویند به کجا…؟
آدمها می روند و یادشان می رود برگردند …
و آدمها هیچ وقت ” آدم” نمی شوند …!



پنج شنبه 21 شهريور 1392برچسب:, :: 9:52 ::  نويسنده : حمیدرضا زارعی
ذهن را درگیر باعشقی خیالی کرد و رفت

جمله های واضح دل را سوالی کرد و رفت

چون رمیدن های آهو ناز کردن های او

دشت چشمان مرا حالی به حالی کرد و رفت

کهنه ای بودم برای دست های این و آن

هرکسی مارا به نوعی دستمالی کرد و رفت

ابرهم در بارشش قصد فداکاری نداشت

عقده در دل داشت روی خاک خالی کردو رفت


نه 

هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی رهاند

و

فکر می کنم این ترنم موزون حزن

تا ابد شنیده خواهد شد

نه 

وصل ممکن نیست !!!

همیشه فاصله ای هست...

اگر آمدى

به دلت بد نيار

شهر همان شهر است

كوچه همان كوچه خانه همان

... تنها من،

كمى مرده ام .

مگر تو باران را دوست نداشتی ..؟برگرد و ببین آسمان چشمانم را برایت بارانی کردم...

 کجایی ... ؟ هی پشت این گوشی جای شماره ، گریه ام را میگیرم ...

 برگرد و نگاه کن از من چه ساخته ای! ویرانه ای از پوست و استخوان...



شنبه 15 تير 1392برچسب:, :: 10:55 ::  نويسنده : حمیدرضا زارعی


آرزويم اين است نرود اشك در چشم تو هرگز مگر از شوق زياد...

نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز........

و به اندازه ي هر روز تو عاشق باشي........

عاشق آنكه تو را مي خواهد.......

و به لبخند تو از خويش رها مي گردد......

و ترا دوست بدارد به همان اندازه كه دلت مي خواهد
...

دلم برایت تنگ شده است ، می دانی چه تنگ ترش می کند ؟ می دانم که دلت برایم تنگ نشده است !

ازم پرسيد: دوستم داري؟ گفتم آره...گفت چقدر؟ گفتم از اينجا تا خدا...اشك تو چشاش جمع شد و گفت: مگه الان نگفتي كه خدا از همه چيز به ما نزديك تره



شنبه 25 خرداد 1392برچسب:, :: 18:19 ::  نويسنده : حمیدرضا زارعی

جــای تعجبــ ـــ ندارد کــه گـاهـی ...

نــوشتــه هــایـم غمگیننــد !!

و خــودم غمگیــن تــر از آنهـ ــا

دیگــر حتـ ـی حـوصله جنگیــدن بــا خــاطـراتـ ـم را هــم نـدارم ...

تــوانش را نیــ ـز !!

راستــی !! اگــر همیــن دلخوشـی لعنتـ ـی هــم نبــود ...

دیگــر تنهـ ـایی و خلـوتــ ـــ بــرایــم چــه مفهـومـی داشتــ ــــ ...!!


 

 

 

دور نرو ...

بی منت

بی هوس

بیا کنار دلم

من غیر از این غمنامه هایی که می نویسم

نوازش هم بلدم ...

 

از دل نوشته هایم ساده نگذر

به یاد داشته باش

این « دل نــوشــته » ها را

یک « دل » نوشته ...!

شعرها و عکس های عاشقانه بهارجون

قــول بــده کــه خــواهــی آمــد امــا هــرگــز نیــا! اگــر بیــایــی هــمه چیــز خــراب می شــود! دیــگر نــمی تــوانــم اینــگونــه بــا اشتــیاق بــه دریــا و جــاده خیــره شــوم! مــن خــو کــرده ام بــه ایــن انتــظار، بــه ایــن پــرســه زدن هــا در اسکــله و ایستــگاه! اگــر بیــایــی مــن چشــم بــه راه چــه کســی بمــانــم؟ 

 

 

       

تنهاییم
را با باکسی قسمت نخواهم کرد..
یکبار قسمت کردم ،
چند برابر شد..

 

 


متــــــــاسفم…

نه برای تو که دروغ برایــــت خـــود زندگیست…

 

نه برای خودم که دروغ تنهـــا خط قرمز زندگیـــستــــ بـــرایم….

 

متاسفم که چرا مزه ے عشـــــــق را….

 

از دستـــــــــ تــــــو چشیــــدم….

 

تا همیشه در شکـــــــــــ دروغ بودنش بمـــانم….

 

گاهی وقتها دلم میخواهد بگویم: من رفتم ؛ باهات قهرم ، دیگه تموم!

دیگه دوستت ندارم …..

وچقدر دلم میخواهد بشنوم: کجا بچه لوس !؟ غلط میکنی که میری …..

مگه دست خودته ؟ رفتن به این راحتی نیست !

اما …. نمیدانم چه حکمتیست که آدمی

همیشه اینجور وقتها میشنود : به جهنم … !!!

 

 

چیــزی به اسم خیـــانت وجـــود نداره . . .

به اسم خـَــریت وجــود داره . . .

تویـــ ـی که زیادی اعتمـــاد میکنـ ـــی . . .
و اونــ ــی که سوء استفــاده میکنه . . .

 


کـاش مـی فـهـمیـدی
قـهـر میـکنم
تـا دسـتـمو مـحـکمتر بگیـری و بـلـنـدتـر بـگـی
بـمون...
نـه ایـنـکـه شـونـه بـالا بــنـدازی و آروم بـگـى
هر طور راحتی



دو شنبه 20 خرداد 1392برچسب:, :: 18:30 ::  نويسنده : حمیدرضا زارعی

میان کوچه می پیچد ، صدای پای دلتنگی

به جانم می زند آتش غم شبهای دلتنگی

چنان وامانده ام در خود ، که از من می گریزد غم

منم تصویر تنهایی منم معنای دلتنگی

چه می پرسی زحال من؟ که من تفسیر اندوهم

سرم مأوای سوداها ، دلم صحرای دلتنگی

در آن ساعت که چشمانت به خوابی خوش فرو میرفت

میان کوچه های شب ، شدم همپای دلتنگی

شبی تا صبح با یادت ، نهانی اشک باریدم

صفایی کرده ام آن شب

شب زیبای دلتنگی

شب زیبای دلتنگی
 


 



شنبه 18 خرداد 1392برچسب:, :: 10:48 ::  نويسنده : حمیدرضا زارعی

گاهی دلم می خواد خودم رو بغل کنم!

ببرم بخوابونمش!


لحاف رو بکشم روش!


دست ببرم لای موهاش و نوازشش کنم!

حتی براش لالایی بخونم،

وسط گریه هاش بگم:

غصه نخور خودم جان!

درست میشه!درست میشه!

اگه هم نشد به جهنم...

تموم میشه...

بالاخره تموم میشه...!!!




 


گـاهــﮯ نـدانـسـتـﮧ از یــک نـفـر بـتـﮯ درســت مــیـکـنـﮯ

آنــقـدر بـزرگ کـﮧ از دســت ابـراهـیـم نـیـز کــارـﮯ بـر نـمـﮯ آیـد






گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها

حسرت ها را می شمارم

و باختن ها

وصدای شکستن را

 نمیدانم من کدامین امید را نا امید کردم ...

و کدام خواهش را نشنیدم

وبه کدام دلتنگی خندیدم

که چنین دلتنگــــــــــــــــم





همیشه مهربانيت را به دستي ببخش ؛ که مي داني با او خواهي ماند ....

وگرنه حسرتي مي گذاري بر دلي که دوستت دارد ... !!!




به "سگ" استخون بدی ..

دورت میگرده

واست دم تکون میده !!!

من به تو "دل " داده بودم ... لعنتـــــــــــــــــــی !!!!!


 

این روزها تلخ می گذرد ، دستم می لرزد از توصیفش !

همین بس که :

نفس کشیدنم در این مرگِ تدریجی، مثل خودکشی است ،با تیغِ کُند.



یک شنبه 12 خرداد 1392برچسب:, :: 16:21 ::  نويسنده : حمیدرضا زارعی

پایانی برای قصه ها نیست!!

نه بره ها گرگ میشوند

نه گرگ ها سیر...

خسته ام از جنس قلابی ادمها....

دار میزنم خاطرات کسی را که مرا دور زده ،

حالم خوب است

اما گذشته ام درد میکند...

همین

 

 Image result for ‫خسته شدم‬‎

 الان اینجای زندگیم رسیدم که به خودم باید بگم چی فکر میکردم چی شد.

همه چیز خوبه اما من باز ناراضیم از خودم، به خاطر گذشته ای که دیگر خسته شدم ازش...من نمیخاهمش و دیگران مدام برایم زحمت حملش را میکشند

خسته ام از ادمهایی که هرروز گذشته ام را به خوردم میدهند...

 

Image result for ‫خسته شدم‬‎ 

خیلی سخته زخم خورده باشی و دنبال تسکین...
و نوازش هرکسی رو باور کنی که دردت فراموش بشه،
اما میبینی جز طعمه چیزی نبودی
برای انکه دم میزد که درد را میفهمد و بهت تسکین و درمان میدهد
بدتر از انی بود که زخمیت کرد.
اما این شکارچی از زخمت سوء استفاده نمود و تورا جز یه طعمه بیشتر ندید!
و باز زخمیتر از همیشه میشی و دیگر نوازشی رو باور نمیکنی!

 

 آخ خدایا چقد الکی خندیدن سخته ،چقدر خوردن بغض سخته ...چقدر سخته که صب به صب ی نفس عمیق بکشی و بلند بگی خدایا امروز ی روز خوبه من خیلی شادم و خنده رو بدوزی روی لبهات مث عروسکای پارچه ای، با کلی کرم مجبور باشی پف ناشی از گریه شبونه ات رو قایم کنی ، خیلی سخته درد داشته باشی و ادعا کنی بی دردی... ولی از تو ی چیزی قلبتو تیکه تیکه کنه ...چقدر تظاهر سخته ...

وای خدایا چقدر شاد زندگی کردن دشواره اونم نه برای خودت ،برای دیگران که با حرفاشون باری روی دوش ادم نذارن ... خدایا صبرم بده.... آمین...

 

 

 

 



چهار شنبه 1 خرداد 1392برچسب:, :: 9:54 ::  نويسنده : حمیدرضا زارعی

نه قحطی گل که نبود از تو چرا خوشم اومد

 

قشنگ تر از تو بود دلم قید تمومشون و زد


انگار چشام کور شده بود ،هیچکسو غیر تو ندید

 

تو اومدی تو زندگیم، شدی یه مشکل جدید


من بدترین و بهترین روزای عمرم باتو بود

 

تصورم خوب بود ازت ،اما چه سود اما چه سود


یه اشتباه چی داشت واسم خود خوری و هی سرزنش

 

ازاین به بعد من این دلو ،دست کسی نمیدمش


نه قحطی یه چیزی بود، فهمیدم اینو این دفعه

 

که تو وجودت این روزا پیدا نمیشه عاطفه


قحطی چی بود واسه من، یه دل که زود دل نبره

 

این دل پر احساس من ،به درد تو نمیخوره...
 
 
 
از يـه جـايـي بـه بـعـد ؛

نـه ايـن کـه فـايـده نـداشـتـه بـاشـه .. نــــه !!


ولی دیـگــه ارزشش رو نداره...

 

 

بَـعضیــا میــگن رسیـدیـم به تــَه خــط ..!
خوش بـ ِحــالِــشون ،
لـااقـَـل به یـه چـیـــزی رسیـــدن...

 

به سلامتی کسایی که خودشون ثابت کردن لیاقت ما رو ندارن ... !!

 

نه سه نقطه ایم ، که یعنی ادامه داریم...
نه یک نقطه ایم، که یعنی تمام شدیم.
دو نقطه ایم!!
مانده ایم بین زمین و هوا!!!

 



یک شنبه 22 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 16:35 ::  نويسنده : حمیدرضا زارعی
ﻣــــــــــﻲ ﺳــــــــــﻮﺯﻡ

 

می سوزم  janfaza88.blogfa.com

 

 

 

ﺣﺲ ﭼﻮﺑـﻬــﺎﻱ ﻣﺼﻨــﻮﻋــیِ

 

         ﺷـــــــــــــــﻮﻣﻴﻨــﻪ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ ...

 

                       ﻣــــــــــﻲ ﺳــــــــــﻮﺯﻡ ﻭ ...

 

                                   ﺗﻤــــــــﺎﻡ ﻧﻤـــــﻲ ﺷﻮﻡ !!!...

 

بيماري نادريیست


 
         اين كــــه نگاهــــت


 
                     به هــــــــر چه بيفتد


 
                                دلــ❤ــت براي كسي تنگ شود !!!

 

 

 

 

 

دلتنگی janfaza88.blogfa.com
 

 

 

هـمـــــیـشـه ســـعـی کـــــــن

 

عـاشـق کـسـی بـهـتـر از خـودت بـاشـی ؛

 

تـــــا بـا تـــــــو "زنـــــــــدگـی" کـنـه ٬

 

نـــــــــه "بـــــــــــازی"...

 

کلافه ام    janfaza88.blogfa.com
 

 

 

 

کلافه ام...

 

اندازه غربت زنی که

 

دلش بغل کردن بچّه اش را میخواهد،

 

امّــــــــــــــــــــا دســــــــــت نــــــــــــــــــدارد....

 

 

 

janfaza88.blogfa.com    گل سرخ

 

 

 

زنـــــــــدگی بایــــــد کـــــــــرد !

 

          گــــــاه با یـــک گل ســــــــــــرخ

 

                    گاه با یــــــک دل تنــــــ❤ــــــگ ،

 

                             گـــاه باید رویید در پس این باران،

 

                                        گاه باید خندید بر غمی بی پایان .

دوری
 

 

 

 

اینـــــــــــــــــجا

 

بـــــــــــــــــــــجز دوری تـــــــــو

 

چیـــزی بــه مــــــــــن نزدیک نیـــــــــسـت …

 

 

**دلتنگ**     janfaza88.blogfa.com
 

 

 

من اینجا غرقِ اندوهم


 
          تو هم درگیرِ یک وهمی


 
                      داریم روزا رو میبازیم


 
                                         چرا اینو نمی فهمی

 

 

تنها...

 

 

"دیــــــــــــــــــــــــــــوار" که باشی

 

عاشــــــــقِ کسی می شوی که

 

یــــــــــــــادش نیــــــــــــــــــــست

 

 کِــــــــــــــــــی، کجــــــــــــــــــــا

 

به تـــــــو «تــــكیه » داده اســــت...

 

 

 

 

janfaza88.blogfa.com
 

 

 

حالم خـوب است !
 

 
       نه اشــــــــــــــــــکی
 

 
                  نـــــــه آهــــــــــــــی
 
 
 
                           میـــــــــــــــــــــخندم !
 
   
                                         امــــــــــــــــــــــــــــا

 
                                                  خـــــنده هایم درد می کند
 
عاشقی
 

 

 
 
بیا یڪ شب جاهایمان را عوض ڪنیــم

 
مـن معشوقــﮧ مـےشوم

 
و تو عاشـ❤ــق باش
 
 
 مـن ســردے مـےڪنــم و تــو فراموش ڪـن
 
ســختـــﮧ نــﮧ؟!
 
 

 

عاشقانه
 

 

 

 

متنــفـــــــــــــــــــــــرم...


 از ایـن تصمیـم گــرفتن هـای یک طـــرفــه...


 از ایـن رفتــن هـــای "بـــه خـاطـــر خــودت"

 


 از ایــن آدم هــایـی کــه

 

"بــه نــام مــن" و "بــه کـــام خــود "

 

عمـل می کننـد..

 

 

 

janfaza88.blogfa.com

 

 

 
دلـــــــم بـــــــــــــــــــــــــــــرای تــــــــو
 
 

 بـیـشــــــتـر  از خــــ❤ــودم می ســـــــوزد !
 

 
   فـــــــکـر مــــــــــــــــــــــــــی کـنـــــــی
 
 
 
کـســـــــی بـه انـــــــــــــدازه ی مـــــــن
 
 
دوســـــــتـت خــــــ ـــــــــــواهـد داشــــ  ـــت ؟!
 
 
janfaza88.blogfa.com
 

 

 

 

روزی به تمام این بی قراری ها میخندی

 

و ساده از کنارشان میگذری...!!!

 

 این قشنگترین دروغیست که

 

 دیگران برای آرام کردنت به تو میگویند ...

 

 

 

janfaza88.blogfa.com
 

 

 

 

عشــــــ♥ــــــق یعنـــی

 

             یــــــکــــــی بــــــــــــــــود

 

                           و یکـــــــــــــــــــــــــــــــــی ...

 

                                            نــــــــــــــــآبــــــــــــــــــــود!!!!

 

janfaza88.blogfa.com
 

 

 

ﻣﻦ ﺗﺼﻮﺭﺍﺗﻢ ﺍﺯ ﺗـــ♥ـــﻮ


         ﺑﺎ " ﮐــــــــﺎﺵ " ﮔﺮﻩ ﺧﻮﺭﺩﻩ


                              ﺗـــﻮ ،ﺗﻮﻗﻌﺎﺗﺖ ﺍﺯ ﻣــــــﻦ


                                                ﺑﺎ " ﺑﺎﯾـــــــــــــــــــــﺪ " ...

 

 

 
ناراحتی!

 

ﮔﺎﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﻭﯾﺮﺍﻥ ﮐﺮﺩ ،


 ﮔﺎﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺍﺷـــــــﺘﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﺬﺷﺖ


 ﻭ ﮔﺎﻩ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﺗﻤﻨﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺨﻮﺍﺳﺖ...


 و من ديگر نميــــــــــــــخواهم!!!

 
غم
 

 

 

ﺯﻧــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــﺪﮔﯽ ﮐﻦ ...



ﺑﻪ ﺿﺮﺏ ﺍﻟﻤﺜﻞ ﻫﺎ ﻫﯿﭻ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩﯼ ﻧﯿﺴﺖ ...


 
مـــــــــــــــاﻫﯽ ﺭﺍ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﮕﯿﺮﯼ ...

 

 ﻣـــــــــــــــــﯿﻤـــــــــــــــﯿﺮﺩ... !!!

 

 
 

 

**دلتنگی**   janfaza88.blogfa.com
 

 

 

 

دلـــــــــم میگـــــــــیرد

وقـــــــــــتـ ی مــــــــــــــــیدآنم

در دنـــــــــــــیآیِ بــــــــــ ه این بــــــــزرگی

هیچ دلـــــ ی نیســ ت کــ ه بـــرآیِ مـ ن تنـــگ شـــود...

 

 

janfaza88.blogfa.com       **دلتنگی**

 

 

 

 
برای تــــــ♥ــــــو ...
 
     برای چشم هایت ...
 
              برای مــــــــــــن ...
 
                         برای درد هایم ...
 
                               بــــرای مــــــــــــا ...
 
 
 
         برای ایـــــن همه تنـــهایی ...
 
                                  ای کـــاش خـــدا کاری بکند ...
 

 

عاشقانه
 

 

 

لعنت به اونایی


 
که نه لیاقت موندن دارن نه جسارت رفتن


 
هی میرن و برمیگردن


 
و گند میزنن به زندگی آدم

 
تنها

 

گفته بودی :یا تو یا هیچکس!!

 

 

ولی من ساده انگار فراموش کرده بودم که

 

 

این روزها هیچکس هم برای خودش کسی ست.

 

 

کسی حتی مهم تر از من!!!

 

**دلتنگ

دیــــوار اتاقــــــم

 

پــــر از عکسهـــــای دو نفـــــــره ایست…

 

که قـــــــرار است بعـــــــــدا بیندازیم … ! 

 

همان بعـــــــدا که

 

 نیســــــت شد در تقویــــــم بودنمــــــان … !

 

 

بهانه

 

تـنـهـآ دلـخـوشے زنـدگـیـت ،

              بـرآے تـو خـیـآلے بـآشـَد

                             و بـرآے دیـگـرے ...
 
 
                                         بـآزیـچـہ اے ڪـہ

                                               قـدر و قـیمـتش رآ نـمے دآنـد
 
 

 

 

دل
 

 

 

بــاران تمــام شــد!
 
حــالا مــی تــوان نشســت و
 
بــرای آنــان کــه
 
دیگــر بهــانــه ای نیســت

بــرای آمــدن شــان،

گــــــــــــــــریســت . . .
 
 
 

 

 

عشق
 

 

 

 

ای کــــــــــــــــــــــــاش...


        فردا که از خواب بیدار میشویم...


                      زندگی یــــک رنــــگ دیگر باشد...


                                     همــــــــــــرنگ ارزوهــــــــایمان...



شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 9:50 ::  نويسنده : حمیدرضا زارعی

عشـــــق یــعنی حـتی اگـه بدونـــی نـمیخوادتــــــ ,
بدونــــی نمیشـــــه,
امــا نتـــونی ترکــشی کنـــی..
نه خــــودشو , نه فکـــــرشو . . .

 

در آتش رهایم ، خدا شاهد است !
به غم مبتلایم ، خدا شاهد است !
شب است و دل و بیکسی ، وای من !
به درد آشنایم ، خدا شاهد است !
دگر صبر و تابی ، دگر طاقتی
نمانده برایم ، خدا شاهد است !
دلم میگدازد در آتش ، دریغ !
به غم همنوایم ، خدا شاهد است !
شکسته است آیینه های مرا
غم دیر پایم ، خدا شاهد است !
رسیده است تا نا کجا ، نا کجا
طنین صدایم ، خدا شاهد است !
بگو جان ما را ز غم چاره چیست ؟
اسیر بلایم ، خدا شاهد است !
به شعر غریبم به شبهای غم
ترا میسرایم ، خدا شاهد است !
 

 

اشتباه من املایی بود
من فقط او را همدرد نوشتم گویا او هم درد بود...
 

 

آرزویم این است:
نتراود اشک در چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد، نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز، و به اندازه هر روز تو عاشق باشی، عاشق آنکه تو را میخواهد و به لبخند تو از خویش رها میگردد و تو را دوست بدارد به همان اندازه که تو دلت میخواهد...

انگشت هایم به دکمه های پیانو میخورد و غمگین ترین اهنگ را برایت مینوازم اما دست هایم سرد است و بی روح و خالی از پوچ برای چند لحظه ارزو میکنم که ای کاش در میان نت های زندگی جان ببازم پر بکشم ملکوتی شوم و بار دیگر لبخندت را تماشا کنم...کیان جان تو از لذت هایی میگویی که دیگر نیست من مانده ام از کدام لحظه سخن بگویم وقتی زندگی گذشته ام اکنون رویاست...
 

چـه لـذتی از ایـن بـالاتر ؟
تـو بـهش بـگی : بـا ایـن کـارت بـدجور از چـشمم افــتادی ..
اونم بـگه : ولــی مـن هــنوزم عــاشـقتم !
بعد از اين حرفش اگه بدترين كار دنيا رو هم كرده باشه
ميبخشيش،يعني نميتوني كه نبخشي

 

دلم برای خودم همونی که قبلا بودم تنگ شده!
همونی که هنوز قلبش شکسته نبود...!

.



 

قَــــدمــ زَدَن بـــا تـــو را،
حتـــی دَر کوچـــه ی عَـلی چــپ هم
دوسـتـــــــــ دارَم . . .
 

اگر کلاغ بی دانه ای با تکه نان خشکیده ای مهمان خانه ات شد ، مترسک مشو!

 

یه مرد خوب باید لااقل یک قصه بلد باشه برای وقتایی که:
عشقش بی قراره و نمیخواد از بی قراریاش حرف بزنه..
برای وقتایی که عشقش لج میکنه...
بهانه میگیره..
بغض میکنه..
قهر میکنه..
برای وقتایی که:
عشقش" بچه" میشه.....!

 

دلم سفر می خواهد !
نه برای رسیدن به جایی . . .
فقط برای رفتن . . . !

مات شدم
از رفتنت !
هیچ میز ِ شطرنجی هم درمیان نبود
این وسط فقط یک دل بود
که دیگر نیست

 

چـــــه ســـــخت است تشــــییع عشــــــق روی شانــــه هــــــای فراموشـــــی، وقتی میــــدانــــی پنج شنــــبه ای

نیــــست تا رهگـــــذری بر بــــی کســــی فاتحـــــه بخــــــــواند!
 

 

دلــــــم که گـرفته باشــد با صـــدای دستــــفـــروش دوره گـــرد هـــم گریه میــــکنم ، چه برســـد به مــــــــرور خاطــــــرات با هـــم بودنمــــــان....



جمعه 20 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 9:49 ::  نويسنده : حمیدرضا زارعی